#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_103

بلند شدم و باپاهای لرزونی به سمت اتاق سونوگرافی رفتم ... وارد شدم و

دکتر یه مرد بود ... لبخند زد و گفت :

دکتر _ دراز بکش دخترم

لبم و گزیدم و کیفم و گذاشتم پایین تخت و دراز کشیدم ...

دکتر _ دکمه های مانتوت رو باز کن و پیرهنت و بزن بالا

کاری که گفت و انجام دادم ... یه دستگاه مثل ماوس رو برداشت و روش

یکمی ژله مالید و گذاشت پایین دلم ... فشارهایی که وارد می کرد درحد

نوازش بود برای من ... نگاهش به صفحه مانیتور بود و یه چیزایی به دختره

که اون ور پرده نشسته بود بلغور می کرد

دکتر _ حامله ای ؟

من _ بله

دکتر _ چند ماهته ؟

باشک گفتم :

من _ نمی دونم

ابروش و انداخت بالا و گفت :

دکتر _ مگه آزمایش ندادید ؟

موندم چی بگم ... برای همین زل زدم توچشماش و گفتم :

من _ شما می تونید بگید مگه نه ؟

چیزی نگفت و آروم نگاهش رفت سمت مانیتور ... دستگاه رو از روی

شکمم برداشت و گفت :

romangram.com | @romangram_com