#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_102
تینا _ دکتر ؟ برای چی ؟
من _ کار دارم دیگه
و بعد ابروم و انداختم بالا و فرمون و پیچوندم و رفتم توکوچه
جلوی در نگه داشتم و گفتم :
من _ شب میایم
با لبخند پیاده شد و گفت :
تینا _ مرسی
سرم و تکون داد و خواست وارد خونه بشه راه افتادم و بوق زدم
استرس داشتم ... باید می رفتم دکتر ... وارد کیلینیک شدم و به سمت
پذیرش رفتم
من _ سلام ... امروز متخصص سونوگرافی هستن ؟
دختره سرش و بلند کرد و گفت :
دختر _ آره عزیزم ... بهت وقت بدم ؟
با لبخند گفتم :
من _ ممنون میشم
پول و پرداخت کردم و نشستم روی صندلی ... انقدر گیج بودم که حتی نمی دونستم باید آب بخورم یانه ! خدایا اصلا برای من امکان پذیر بود سونوگرافی ؟
ولی دل و زدم به دریا و رفتم سمت آب سرد کن رفتم و چند تا لیوان آب خوردم ... یه دوتا لیوان هم برداشتم و آبش کردم و باخودم آوردم ونشستم
اون دوتا روهم خوردم و مشغول بازی باانگشتام بودم که اسمم خونده شد
_ میشا فرهمند .
romangram.com | @romangram_com