#میشا_دختر_خون_آشام_(جلد_یک)_پارت_8
گفت: نشنیدی بابات گفت حق نداری بری.
من: فضولیش به تو نیومده، تو بلند شو فعلا دختر خودت رو جمع کن معلوم نیست کدوم گوریه.
سیما:دختر من مدرسهاس.
پوزخندی زد مو گفتم: جدی؟ کدوم مدرسهای تا ساعت 6 غروب بازه؟
خیلی داشت حرص میخورد و منم لذت میبردم، یه پوزخند دیگه هم زدم و از خونه رفتم بیرون.
ماشین جرسیس خوشگل شایان جلو در بود، امیر یه سوت زد و گفت: واو چی شدی!
ابرومو انداختم بالا و گفتم:مثل همیشه عالیم.
نشستم تو ماشین و در کمال تعجب ریکی رو هم دیدم، بهش سلام کردم که با خوشرویی جوابم رو داد.
امیر با کنایه گفت: آقا ریکی بنده خدا با تهران آشنایی نداشت گفتیم بریم دنبالش.
ریکی خندید و گفت: باید ممنون باشم.
نگام افتاد به رها، یه سوت بلند زدم که ریکی با تعجب نگام کرد.
من:رها چهقدر جلف شدی؟!
بعد آدامسمو باد کردم و ترکوندم، رها ایشی گفت و روشو کرد اون طرف.
وای جون من این پارتیه؟ یه عروسی میگرفتن دیگه، باخوشحالی من و رها جلوتر از پسرا راه افتادیم، هممون حسابی از تیپ ترکونده بودیم؛ زنگ رو زدیم که صدای یه پسر با آهنگ دوپس دوپسی اومد بیرون.
پسر: کیه؟
شایان اومد جلو و گفت: منم سعید باز کن.
در باز شد و همه رفتیم تو، آخ چه کیفی کنیم، وای خدا اینجا رو، چه رقص نوری، چه آهنگی.
من که از همونجا قرم گرفته بود، یه پسر جیگول میگول اومد سمتمون و گفت: خوش اومدید، من سعیدم.
به به، آقا سعید پس اینه؟
اشاره کرد بریم تو یه اتاق و لباسامون رو عوض کنیم، منو رها رفتیم تو اتاق پرو، من مانتو و شالم رو در آوردم.
رها گفت: ایول چه تیپ اسپرت با حالی زدی.
ابرومو انداختم بالا و گفتم: عوضش تو خیلی جلف شدی.
خندهای کرد و با هم رفتیم بیرون، نگاهها همه رو من بود. اوف چه آهنگی، دیدم امیر اسکل هنوز
romangram.com | @romangram_com