#میشا_دختر_خون_آشام_(جلد_یک)_پارت_7


من: هیچ، خوبه.

تینا پوزخندی زد و گفت: با دوستایی که میشا داره معلومه خوش می‌گذره.

چپ چپ نگاش کردم، که سیمای آشغال گفت: حمید کی می‌خوای میشا رو جمع کنی؟ هر روز داره با این دو تا

پسرا میاد!

بابا یه نگاه تیز بهم انداخت پوزخندی زدم و یه نگاه تاسف بار به سیما انداختم وگفتم: متاسفم برات.

بابا:بسه میشا.

دوباره یه پوزخند همراه بغض زدم؛ غذا به سختی از گلوم پایین می‌رفت، قسم می‌خورم یه روزی برسه که من، این سیما رو از کارایی که کرده مثل سگ پشیمون کنم.

سیما:والا به خدا ما آبرو داریم تو این محل.

قاشق و چنگال رو با تمام توانم فشار می‌دادم، ولی بابا هیچی نمی‌گفت، سیما هم ضایع شد و لال شد.

یکمی که گذشت گفتم:بابا من فردا می‌خوام برم تولد یکی از دوستام، گفتم در جریان باشید.

تینا که داشت چشاش در می‌اومد گفت: وا خوبه دیگه، لابد از این مهمونی‌های دختر و پسریه؟

بابا:حق نداری بری.

عصبی قاشق رو کوبیدم تو بشقاب که شکست، بابا تعجب کرد از رفتارم.

من: مگه من بــرده و اسیـــر شمام، هر جا دلم می‌خواد میرم.

بعد غذا رو پرت کردم طرف سیما و گفتم: دستت درد نکنه سیما خانوم بابت آشغالی که درست کردی.

به جیغ جیغ‌ها و وحشی‌گری‌های سیما و دعواهای بابا توجه نکردم و رفتم تو اتاقم، در رو قفل کردم و

رو تختم ولو شدم. سعی کردم به هیچی فکر نکنم، باید برم به ایـــن مهمونی... باید!

امروز کلاس نداشتم برای همین از صبح مشغول این بودم که برای پارتی امشب چی بپوشم، جلوی آینه

وایسادم. خب خداروشکر قیافه قشنگی داشتم؛ چشم و ابرو مشکی و چشمای وحشی و پاچه‌گیر، رنگ چشمام

عجیب بود، آبی و سبز قاطی بود و برق می‌زد، دماغم خوب و معمولی و دهنم مناسب صورتم، نه زیاد گنده

و نه زیاد کوچیک، موهام هم بلند بود تا سر باسنم می‌رسید... خب بهتره امشب یه تیپی بزنم که بتونم حسابی بترکونم. یه شلوار لی فوق‌العاده تنگ پوشیدم که پارگی داشت، یه تاب سفید پوشیدم و روشم یه جلیقه لی پوشیدم. موهام رو هم دم اسبی بستم و آرایش چشمم هم یه خط چشم و ریمل و رژ هم یه رژ قهوه‌ای زدم، رژ گونه آجری رو هم زدم و مانتوی خفاشی مشکیمو تنم کردم، شالم هم انداختم رو سرم و آدیداسای خوشگل سفیدم رو هم پام کردم. چه‌قدر جلف، اوف قربون خودم برم.

کیفمو برداشتم و از پله‌ها رفتم پایین، سیما خانوم که کونشو زده بود رو مبل یه نگاه به من انداخت و


romangram.com | @romangram_com