#میشا_دختر_خون_آشام_(جلد_یک)_پارت_72
نگاه خیره هیرا و آدام خیلی سنگین بود..سنگین تر از چیزی که بشه حدسشو زد
گیتارم رو برداشتم و کوکش کردم..همشون ساکت بودن...یه سکوت لذت بخش..انگار داشتن به خودشون
میومدن
شروع کردم به زدن آهنگ مورد علاقم..صدام خوب بود..سوز داشت
آهنگ حمید عسگری به نام(ستاره)
یه روز توزندگیم بودی،همینجا رو به روم بودی،اما آرزوم نبودی
فکر میکردم از آسمون،باید بیاد یه روزی اون،تا آرزوم بشه تموم
یه اشتباهی کردم و دل تو رو شکستم و نمی بخشم خودمو
حالا پشیمون شدم و میخوام تو باشی پیشم حق داری که نبخشیم
شرمندتم که ستاره داشتم و دنبال اون میگشتم و ...
شاکی از این بودم که من ستاره ای ندارم
ستاره بود تو مشتم و تکیه میداد به پشتم و احساسشو میکشتم و..احساستو میکشتم
شرمندتم که ستاره داشتم و دنبال اون میگشتم و...
شاکی از این بودم که من ستاره ای ندارم
ستاره بود تو مشتم وتکیه میداد به پشتم و احساسشو میکشتم و..احساستو میکشتم
اشکام یه جوری می ریخت که انگار عذای بابام بود..ای خاک تو سر بیشورم..
همه نگاهشون به آتیش بود..کف کنید چجوری تو فکر بردمشون..
خنده ای کردم و گفتم:
من_ای بابا چجوری فضا رو غمگین کردم..
صدای آروم هیرا بلند شد:
هیرا_حق با میشائه..بی اعتمادی یه میش و یه گرگ باعث کینه همه ما شده
و آدام پشت سرش گفت:
آدام_باید این اعتماد به دست بیاد..
romangram.com | @romangram_com