#میشا_دختر_خون_آشام_(جلد_یک)_پارت_28

خواستم دکوراسیون صورتشو بهم بریزم که با دیدن یه عالمه چشم از تصمیمم پشیمون شدم....

با تعجب به افرادی زل زدم که با لبخند خندون به من نگاه می کردن

آریزونا ولو شد رو مبل و گفت:

آریزونا_به خونه جدیدت خوش اومدی میشا

اوا...این اسم منو از کجا می دونه؟

یه دختر که بهش می خورد 18 سال داشته باشه اومد نزدیکم و دستشو به سمتم دراز کرد و به انگیلیسی

گفت:

الیزابت_سلام میشا...الیزابت هستم...بچه ها منو الیزا صدا می کنن

همونطور با بهت و زبونی که لال شده بود بهش دست دادم...یکی دیگه از دخترا اومد سمتم اونم بهش می خورد

17 یا18 داشته باشه...وایساد جلومو دستش و دراز کرد و گفت:

سیدنی_سلام...منم سیدنی هستم...

با اینم دست دادم..رو به رو سه تاپسر وایساده بودن..از همونجا شروع کردن معرفی کردن

پسر اولی_سلام ....من رومان هستم

پسر دومی_منم جیم هستم

پسر سومی_منم دیوید..

بالاخره زبون لال شدم باز شد و گفتم:

من_سلام..منم میشا هستم..

رومان_می دونیم

ریکی_بچه ها حسابی باید مراقب میشا باشید...

سیدنی خندید و گفت:

سیدنی_هستیم..قراره حسابی بهمون خوش بگذره

الیزابت دستم و گرفت و گفت:

الیزا_هی دختر بیا بریم اتاقتو بهت نشون بدم

romangram.com | @romangram_com