#می_گل(جلد_دوم)_پارت_97
شهروز...شهروز... -چیه؟ این گل و کی سفارش داده؟ می گل برگشت به گلی که جلوی در بود نگاه کرد...این گل
سفارشی شهروز بود..شهروز به سمت گل دوید با عصبانیت مشت کرد و گلهاش و تو دست گرفت و در حالی که
میکندتشون با لگد گل رو به دیوار روبرو کوبید! -گلت و بردار برو تا اونم همین بلا رو سرش نیاوردم! می گل که 2
خودشم شوکه شده بود و توقع این کار رو از آراد نداشت لگد محکمی به گل آراد زد و گفت....خودم میزنم چی فکر
کردی؟همه دست به دست هم دادید من وعذاب بدید؟؟؟ -فیلم بازی نکن بابا...برو تو اتاقت به اون دوستتم بگو
زودتر جل و پلاسش رو جمع کنه بره!!! می گل به پسری که احساس میکرد اصلا نمیشناستش خیره شد...این کی
بود؟؟؟چرا اینقدر عوض شده بود؟؟؟صدای لیلی به خودش اوردتش.. -من میرم با اجازتون!!! شهروز:فعلا که اجازه
زندگی ما افتاده دست شما!!! -چرا این حرف رو میزنید؟؟؟من فقط دیدم می گل تنهاس اومدم پیشش...این یعنی
اینکه اجازه زندگیتون دست منه؟؟؟شما همیشه ادمها رو به جرم دوستی با همدیگه محکوم میکنید؟ شهروز به
دختری که روبروش ایستاده بود و مطمئن بود هر چی هست از گور اون بلند میشه نگاه کرد... -نه...اتفاقا من خیلی
هم از دوست شدن با ادمها لذت میبرم..مخصوصا خانومها...می گل میدونه و برگشت و به می گل نگاه کرد! می گل
حس کرد الان بچه اش از دهنش بیرون میزنه!شهروز چی میگفت؟؟؟اون هم جلوی می گل؟نکنه!!!نکنه!!! *نه...من
هیچ جا نمیرم..من نمیزارم شهروز با کسی غیر از من رابطه داشته باشه..شهروز مال منه..مال خود خودم! می گل نگاه
خیره اش رو از نگاه معنی دار شهروز گرفت به سمت لیلی که پوزخندی روی لبهاش بود رفت و دستش رو پشت
کمرش گذاشت و گفت:بعدا با هم صحبت میکنیم...الان عصبانیه!! لیلی رفت...شهروز موند و می گل و دو تا سبد گل
که یکیش تو راهرو پوکیده بود و یکی تو خونه!!!می گل به سمت سبد گل شهروز رفت..سنگین بود..اما میخواست
بیارتش تو خونه..برای دلجویی خوب بود! -تو مگه استراحت نیستی؟؟؟ می گل به سمتش برگشت... -چرا -پس
romangram.com | @romangram_com