#می_گل(جلد_دوم)_پارت_96
روی کاناپه نشسته بود. به محض اینکه پاش رو توی آشپزخونه گذاشت صدای زنگ در بلند شد...بی توجه مشغول به
کارش شد...کسی با اون کاری نداشت! ................ شهروز به سمت ایفون رفت..با دیدن سبد گلی که دست اقایی بود
لبخند رضایت بخشی زد..بالاخره سوپرایزش رسید....دیگه باید این بچه بازیا تموم میشد.بعد از باز کردن در با
صدای بلند می گل و خطاب قرار داد و گفت:می گل...با شما کار دارن..این و گفت و خیلی ریلکس رفت روی کاناپه
ولو شد.... اما برعکس شهروز که خنده روی لب جلوی تلوزیون نشسته بود لیلی با دلشوره فراوون تو اتاق قدم
میزد..هر چی به آراد گفته بود این کار رو نکن گوش نکرده بود..گفته بود دوستش دارم میخوام تولدش رو تبریک
بگم! می گل متعجبانه به سمت در ورودی رفت..در و باز کرد و منتظرشد تا ببینه کی میاد بالا؟با باز شدن در اسانسور
و دیدن سبد گل بزرگ گل از گل می گل شکفت... -واااای...خدا..چه خوشگله!!! مرد به می گل که یه شلوار با یه
پیراهن حریر گشاد تنش بود رو کرد و گفت:خانوم می گل؟ حالا شهروز هم با لبخند و دست به سینه پشت سرش
ایستاده بود. می گل:بله!خودم هستم -این گل رو..... به کاغذی که تو دستش بود نگاهی کرد و گفت:اقای آراد
فرستادن...این جعبه رو هم گفتن برسونم دستتون! شهروز دستهاش اویزون شد..همون موقع باز زنگ در به صدا در
اومد....مرد رفته بود و شهروز به اف اف و می گل به سبد بزرگ گل نگاه میکرد!با بلند شدن صدای دوباره زنگ
شهروز به سمت اف اف رفت و گفت:بله؟گل رو اوردم اقای تقوایی! -میخوام نیاری 122سال سیاه!!!!الان وقت گل
اوردنه؟ اف اف رو گذاشت..می گل مات و مبهوت نگاهش بین گل و شهروز در چرخش بود..منتظر عکس العمل
بعدی شهروز بود..اما شهروز بدون هیچ حرفی رفت و نشست روی کاناپه...دلش میخواست هر چی تو دلش هست و
با داد و هوار سر می گل خالی کنه..از خیانت بدش میومد..متنفر بود...حالا عزیز ترین دختر توی زندگیش
داشت...سرش و تکون داد..حتی نخواست فکر کنه می گل داره خیانت میکنه . صدای می گل به خودش اوردتش -
romangram.com | @romangram_com