#می_گل(جلد_دوم)_پارت_94

کیک به دست وسط اتاق هاج و واج می گل رو نگاه میکرد! دوباره به سمت لیلی برگشت و گفت:سلام..خوش اومدی!
لیلی در حالی که صداش رو پایین اورده بود تا شهروز نشنوه گفت:تو که گفتی نیست..دیر میاد؟ -چمیدونم...شانس
منه!همین دیشب 10بود اومد خونه!!! هر دو رسیدن تو اتاق..می گل در رو بست و نشست رو تخت. -وای می گل
چقدر از 1ماه پیش فرق کردی...تپلی ترشدی...شکمتم گنده تر شده!!! می گل لبخند نا مفهومی زد..نمیدونست این
صحبتهای لیلی تعریف و تمجیده یا تمسخر؟لحنش دو حالت داشت....یه لحظه فکر کرد من باید با این هم خونه
بشم؟ *نه....من میرم از شهروز عذر خواهی میکنم!ایجا خونه منه!!! -هههووووویییییی!!!کجایی تو؟؟؟میگم تولد ت
مبارک.... می گل به کادویی که روبروش بود نگاه کرد..لبخند قدر شناسانه ای زد و گفت:مرسی.....اینکارا
چیه؟؟همین که اومدی خودش یه دنیا ارزش داشت! -بی خیال بابا..همچین قابل دارم نیست....حالا این کیک بیچاره
رو با چی ببریم؟؟شمعش و فشفشه اش که از دست این برج زهر مار به باد فنا رفت!!! -هییییسسس!!یهو پشت در
میشنوه! لیلی با حالت تدافعی به در نگاه کرد...یهو به دستگیره در حمله وگر شد و در و باز کرد..هیچ کس نبود...می
گل که چشمهاش گرد شده بود گفت:چیکار میکنی؟؟ لیلی در و بست و گفت:از این کارها هم میکنه؟؟؟میخواستم
مچش و بگیرم! می گل قهقهه ای زد و گفت:دیوونه..ترسیدم..گفتم چی شد؟؟نه بابا..از این کارها نمیکنه..اما یهو
میبینی داره از پشت در رد میشه..میشنوه دیگه!! -بشنوه...مگه دروغ میگم؟؟ -خیلی خب بابا بسه...کشش نده... -
باشه کشش نمیده حالا بگو با پنگولامون بیافتیم رو این؟؟؟ -الان میرم پیش دست میارم!!! -بشین بابا..بگو کجاس
خودم میرم میارم!!! -تو که نمیتونی...اون همه کابینت من چطوری به تو ادرس بدم؟ لیلی بلند شدن با طمانینه ی می
گل رو نگاه کرد در حالی که داشت از در بیرون میرفت گفت:مراقب باش گازت نگیره! می گل بلند خندید و بدون
هیچ حرفی از در بیرون رفت! توی آشپزخونه برای بر داشتن پیش دستی در کابینت و باز کرد....خواست دولا بشه

romangram.com | @romangram_com