#می_گل(جلد_دوم)_پارت_93

نرفتنش دو به شک بود که زنگ در رو زدن!!!به سمت ایفون رفت...با دیدن لیلی پشت در چشمهاش و کمی ریز
کرد...نه...خودش بود!با حرص دکمه رو زد!!! می گل که متوجه صدای زنگ شده بود....نفسش و حبس کرده بود و تو
اتاق نشسته بود..نمیدونست بره بیرون یا نه....!!!با صدای زنگ در ورودی از جا پرید...یعنی شهروز در رو باز میکرد؟
بله که باز میکرد...شهروز با قدمهای محکم به سمت در رفت..هنوز لباس بیرونش تنش بود..اما دکمه های پیراهنش
باز بود....در رو با عصبانیت باز کرد....از پشت فشفشه ها و شمعهای روی کیک لیلی رو دید که سرخوشانه آهنگ 1
تولدت مبارک و میخوند...اما هنوز تولد دوم رو کامل نگفته بود که حرف تو دهنش ماسید -س...سلام! شهروز یه
ابروش رو بالا انداخت و نگاهش کرد. -می گل هست؟ شهروز پوزخندی زد...از جلوی در کنار رفت تا لیلی بیاد تو!!
لیلی نگاهی به کفشهای شهروز کرد و با کفش اومد تو خونه!با لبخند پسر پسندی شهروز و نگاه کرد و گفت:تولد می
گله...گفتم تنها نباشه! این یعنی میدونم با هم اختلاف دارید! شهروز میمیک صورتش رو حفظ کرده بود!باز هم
جوابی نداد! لیلی که مونده بود در برابر این سکوت و این قیافه باید چیکار کنه...سرش و پایین انداخت و با اجازه ای
گفت و قدمهاش رو تند کرد..میونه ی راه ایستاد...کجا باید میرفت؟اون که اتاق می گل رو بلد نبود!برگشت سمت
شهروز که همچنان دستش به دستگیره در بود و در حالی که کنار در باز ایستاده بود و اینبار پوزخندش پررنگ تر
شده بود نگاهش میکرد. -ببخشید اتاق می گل... شهروز اجازه نداد سوالش رو تموم کنه...چون اگر سوال میپرسید
قائدتا جوابی نمیشنید!با صدای محکم و عصبی داد زد:می گل! می گل قلبش ریخت....از پشت دیوار راهرو که گوش
ایستاده بود....کمی مکث کرد و از پشت دیوار اومد بیرون و سلام کرد..به کی؟؟؟شهروز یا لیلی؟ شهروز در و به هم
کوبید و به سمت اتاقش رفت..از کنار می گل گذشت..بوی عطرش که با بوی تنش قاطی شده بود می گل و مست
کرد..برعکس همین چند وقت اخیر....!!! می گل به سمتش برگشت..خواست دنبالش بره...یاد مهمونش افتاد که

romangram.com | @romangram_com