#می_گل(جلد_دوم)_پارت_81
میسته ها!
می گل که احساس کرد داره تهدید میشه با لحن تدافعی گفت:وایسه...چی فکر کرده..میرم...
-بس کن می گل...کجا میری؟؟؟کجارو داری بری؟؟چرا الکی حرف میزنی؟
-جایی رو ندارم...اما خدا که دارم..شهروز فکر کرده کیه که من و تهدید میکنه بیرونم کنه!!!
-شهروز تهدید میکنه یا تو تو دهنش انداختی؟؟؟بعدم یعنی چی خدا دارم؟شدی حکایت طرف که خدا خدا میکرده
یه جا پارک پیدا کنه بعد که جا پارک پیدا میکنه میگه خدایا نمیخواد پیدا کنی خودم پیدا کردم!!!حالا خدا به تو جا و
مکان داده...بعد میگی خدا دارم؟؟؟به بختت پشت پا نزن...غرورت و بزار کنار..بهش زنگ بزن....اون دوستت
داره...شاید یکی دو بار با عصبانیت باهات حرف بزنه اما نرم میشه..به شرطی که تو درست برخورد کنی....وقتی
شهروز عصبانیه سکوت کن!
-چرا همه اینهارو به من میگی؟
آرمان می گل و مستاصل نگاه کرد و گفت:چون تو مشکل ایجاد کردی....شهروز که داشت درست زندگی
میکرد...حرف تو اشتباه بوده! 4
-من چه حرف اشتباهی زدم؟؟؟غیر از اینکه میخوام درس بخونم..نمیخوام وقفه ای تو درسم پیش بیاد!
-همین دیگه...مگه شهروز میگه بمون خونه کارهای خونه رو بکن؟؟؟می گل تو حس مادرانه داری؟دلیل شهروز رو
برای این خواسته میدونی؟؟میتونی درک کنی؟می گل یا من در مورد تو اشتباه میکردم و تو هنوز خیلی بچه ای...یا
پای کس دیگه ای در میونه...یا بزرگ شدی و دیدت کلا به زندگی عوض شده و کلا میخوای یه رویه ی دیگه ای رو
برای زندگیت پیش بگیری....مورد اول اگر باشه قابل حله...مورد دوم باشه بهتره هر چه زودتر خودت خودت و کنار
romangram.com | @romangram_com