#می_گل(جلد_دوم)_پارت_74
-ثبتش کن خب!
-چطوری؟؟؟با کودوم رضایت نامه محضری؟ 1
-با هیچی...الان میخوای چیکار کنی؟؟؟وقتی میگه وکالت نمیدم!!!
-میگیرم ازش...حالا یواش تر. بابا چته تو؟
-نمیخوام ازش رضایت بگیری...باید این صیغه نامه رو جور کنی تا بفهمه من و تهدید نکنه!
-تو عصبانیی یه کم یواشتر برو بابا.....دیوانه!!!!
دیوانه آخر و جیغ کشید دیگه!!!
شهروز سرعتش و کمتر کرد انگار دادی که آرمان زد به خودش اوردتش!
-شهروز جان....اون بچه است..
-پس بزار بچه بمونه..بچه من رو بده بره هر جا که دوست داره اینقدر بچگی کنه تا بزرگ بشه!
آرمان بحث و بی فایده دید...شهروز عصبانی بود...میدونست تو این موقعیت حرف حرف خودشه..هر چند
میدونست تا آخرش هم روی حرفش وایمیسته!
تا خونه آرمان هر دو سکوت کردن..وقتی ماشین با ترمز سهمگینی جلوی در خونه آرمان ترمز کرد شهروز با
عصبانیت به سمت آرمان برگشت و گفت:دفعه پیش ملکهارو به نامش نکردی خوب کردی...اینبار حرفم و گوش
میدی...میری دنبال صیغه نامه!
آرمان سری به نشونه تاسف تکون داد و باشه سرسری گفت , خداحافطی کرد و شهروز رو با کلی درگیری فکری
تنها گذاشت!
romangram.com | @romangram_com