#می_گل(جلد_دوم)_پارت_73
با باز شدن در و صدای فریاد شهروز بحثشون نیمه کاره موند
-بیا دیگه ارمان...خسته شدم!
آرمان به سمت شهروز برگشت و گفت:اومدم!
و دوباره رو به می گل گفت:به حرفهات فکر کن..اگر به این نتیجه رسیدی که اشتباه کردی سعی کن از دلش در
بیاری...شهروز ادم بد پیله ایه!فعلا خدا حافظ.
فصل4
آرمان که از در اتاق بیرون رفت شهروز رو ندید...راحت میشد حدس زد که رفته باشه پایین!به حالت دو پله ها رو
رفت پایین باید این ماجرا رو فیصله میداد....الان وقت دعوا و قهر نبود!
با دیدن شهروز داخل ماشینش در حالی که سیگاری روشن کرده و حرصش و با پک های محکمی که بهش میزنه
خالی میکنه به سمت ش رفت..در کناریش و باز کرد و نشست.
-چت شد پسر؟
اما هنوز حرفش تموم نشده بود که به دلیل سرعت زیاد حرکت شهروز چسبید به پشتی صندلی !
-چته شهروز؟
-باید برای اون صیغه امون صیغه نامه جور کنی!
-کودوم صیغه؟
شهروز برگشت و باعصبانیت آرمان و نگاه کرد و گفت:همون صیغه ای که یه زمین مهرش کردم!
-چطوری اینکار رو بکنم؟؟؟اون که جایی ثبت نشده بوده...
romangram.com | @romangram_com