#می_گل(جلد_دوم)_پارت_7

اینکه بپرسه جای فامیل رو هم پر کرد...-سن؟--!11متاهل یا مجرد؟می گل گیج از جوابی که نمیدونست
گفت:متاهل!منشی نگاه متعجبی بهش کرد و سری تکون داد!-سن همسر!-سن شوهرم برای چی؟-برای تکمیل
پرونده لازمه!!رو به منشی گفت: 53سال!منشی فقط متعجب کمی نگاهش کرد و بعد سن و بی تفاوت وارد کردمی
گل باقی اطلاعات و به منشی داد در آخر منشی پرسید:دلیل مراجعه؟-باردارم! باز نگاه متعجب منشی روش ثابت
موند...اما اینبار می گل که رفتار منشی و لیلی ازارش میداد با اعتراض گفت:مگه چیه؟؟؟چرا اینجوری نگاهم
میکنید؟خطا که نکردم!منشی:هیییسس..باشه من که چیزی نگفتم..یه کم تعجب کردم همین..آخه ماشالله خیلی
ظریفی سنتم کمه...از طرفی گفتی دانشجویی...من معذرت میخوام قصد بدی نداشتم....کارتی رو که شماره پرونده
می گل روش نوشته شده بود به دستش داد و گفت 02تومان لطف کنید!می گل 02تومان و با حرص روی میز
گذاشت و رفت نشست...لیلی هم کنارش نشست و گفت:می گل...اما صدای زنگ مبایل می گل و حرکت میگل به
سمت گوشیش حرفش و نیمه کاره گذاشتبا نگاه به شماره و دیدن اسم شهروز سریع دکمه رو فشرد!-سلام-گل من
کجاست؟-تو مطب..تو کجایی؟-دم در..من روم نمیشه بیام تو...نوبتت شد به من زنگ بزن!-باشه...!!بعد از قطع
تماس لیلی بلافاصله گفت:نمیاد نه؟-چرا دم در...گفت خجالت میکشه بیاد تو نوبتم شد صداش کنم!-می گل تو با این
تفاوت سنی مشکلی نداری؟-خواهش میکنم لیلی...من همه جوره با شهروز اوکی هستم..دوستش دارم..دوستم
داره..همین مهمه..نیست؟-نمیدونم...ولی فکر میکنم خیلی کورکورانه تصمیم گرفتی..مخصوصا که تنهایی و کسی
نبوده راهنماییت کنه!-فکر نمیکنی داری زیادی تو زندگیم دخالت میکنی؟صدایی توی سالن پیچید:خانوم ضیایی!هر
دو بلند شدن..می گل رو به لیلی که داشت نگاهش میکرد کرد و گفت:ببخشید بد صحبت کردم..میشه به شهروز
بگی بیاد تو.. تو یه مورانو ی مشکی نشسته!لیلی لبخندی زد و گفت:اشکال نداره...اینها رفتارهای بارداریه..باشه

romangram.com | @romangram_com