#می_گل(جلد_دوم)_پارت_68

-خوبم..
-منم میگم خوبی...خیلی بهتری...کم کم همه چی بر میگرده سر جاش...
-پس یعنی مرخص میشم؟
-مرخص هم میشی..عجله نکن!!!هنوز خوب نشدی...داری میشی..
-تا شروع ترم جدید خوب میشم..مگه نه؟؟ 7
دکتر نگاه عاقل اندر سفیهی به می گل کرد و گفت:گفتم که تا روزی که بچه به دنیا بیاد استراحت مطلق...برات که
توضیح دادم یعنی چی؟؟شرایطت شرایط عادی نیست...حتی اگر همه چیز تحت کنترل در بیاد شما باید استراحت
کنی چون با کوچکترین تحریکی باز همه چیز خراب میشه!
-تورو خدا جلو شهروز نگیدا..من قول میدم استه برم استه بیام!!!
-متاسفم...باید استراحت کنی..این و به همسرت هم میگم!
-تورو خدا خان...
با باز شدن در و نمایان شدن شهروز توی درگاه می گل حرفش و نیمه کاره گذاشت...!!شهروز خیلی با روی گشاده با
دکتر سلام و احوال پرسی کرد و از حال می گل پرسید...دکتر هم همه چیز رو موبه مو توضیح داد و خیال شهروز و
راحت کرد که همه چیز تحت کنترل هستش!
به محض بیرون رفتن دکتر آرمان وارد اتاق شد..می گل تعجب کرد..یعنی آرمان میدونست؟؟؟شهروز نگفته بود به
آرمان چیزی گفته یا نه!!!
با صدای آرمان از فکر بیرون اومد.

romangram.com | @romangram_com