#می_گل(جلد_دوم)_پارت_67
می گل لبخند زد...وقتی دید از سعید جدا شده ترجیح داد دیگه بحث آراد و پیش نکشه با این حساب اگر آراد
دوباره مزاحمش میشد باید خودش و البته با کمک شهروز مشکل رو حل میکرد!
اون روز نشسته بود و داشت با لب تابش ور میرفت....حالش بهتر شده بود اما دکتر اجازه مرخصی نداده بود!حسابی
تو لب تابش فرو رفته بود که صدای اس ام اس گوشیش بلند شد!در حالی که محو یک مقاله مربوط به رشته اش بود
این باکسش رو باز کرد...لیلی بود...زیر لب پررویی نثارش کرد..اما باید میدید مضمون پیام چیه...خیلی کوتاه گفته
بود نمره ها اومده رو سایت..انتخاب واحد هم شروع شده!
می گل لبخند به لب وارد سایت شد..نمره هاش همونطور که توقع داشت خوب شده بود...حالا باید چیکار
میکرد؟انتخاب واحد میکرد یا مرخصی میگرفت؟؟حتی فکر مرخصی هم ته دلش و خالی میکرد...با فکر اینکه
شهروز رو راضی میکنه تا بره دانشگاه انتخاب واحد کرد !با این حال سعی کرد کم واحد برداره...فکر کرد میتونه این
و بهانه کنه و شهروز رو راضی به دانشگاه رفتنش کنه!
ساعت ملاقات بود و چشم می گل به در...طبیعتا شهروز نمیتونست هر روز کنارش باشه..
با باز شدن در سرش رو به امیدی چرخوند..با دیدن دکتر لبخند زد...
-سلام
-سلام به مامان کوچولوی خودمون..خوبی؟؟؟
طبق معمول پرستار مشغول گرفتن فشارش شد
-حالم چطوره خانوم دکتر؟دکتر خنده ای کرد و گفت:پیش دستی میکنی؟؟این سوال و من باید ازت بپرسم..حالت
چطوره؟
romangram.com | @romangram_com