#می_گل(جلد_دوم)_پارت_60
-کی مرخص میشی حالا؟
-نمیدونم..تا وقتی این خونریزی لعنتی بند بیاد باید بمونم...
-انتخاب واحد چی؟؟
-حالا بزار نمره ها بیاد!!!
-خدا کنه تا اون موقع خوب بشی....دلت نمیخواست از شرش خلاص بشی؟؟فرصت خوبی بود!
نه تنها می گل که شهروز هم که گوشاش تیز شده بود ببینه این دوست جدید الورود چی به می گل میگه چشمهاش
گرد شد!
*پس همه ی این حرفها و رفتارها زیر سر این دختره ی بی همه چیزه!!!احمق خجالتم نمیکشه اینقدر وقیحانه آرزوی
مرگ بچه من و میکنه..
خواست در و باز کنه و وارد اتاق بشه..اما صبر کرد..باید میدید می گل در برابر این اظهار نظر "انسان دوستانه" چه
نظری داره!
-لیلی تورو خدا..این چه حرفیه...دارم کم کم بهت شک میکنم...تو چه پدر کشتگی با من و این بچه داری؟
-من؟؟من چه پدر کشتگی با تو دارم..هیچی...چه پدر کشتگی؟من فقط میخوام تو آزاد باشی..بد میگم؟؟با این
زیبایی..با این سن کم....از شکل و قیافه میافتی...همین شهروز خان میزاره میره دنبال 4تا دختر تر گل ورگل.... 3
می گل نذاشت ادامه بده....چقدر وقیهانه صحبت میکرد..به چه حقی هنوز نیومده تو زندگیش اینقدر دخالت
میکرد...اون دوست میخواست...نه بلای جون....همینجوری که با رفتارهای سردش شهروز و از خودش دور کرده
بود..این هم شده بود قوز بالا قوز!
romangram.com | @romangram_com