#می_گل(جلد_دوم)_پارت_52

زن با دهان باز نگاهش کرد.
-حتما باید کامل بگم؟؟می گل ضیای و رو کجا بستری کردید خانوم محترم؟
زن سرش و پایین انداخت ...با همراه بیمار نمیشد دهن به دهن شد..مخصوصا وقتی اینقدر استرس داره!
-میدونید کودوم بخشه؟
-نمیدونم..حامله بوده!
زن در حالی که چیزی تایپ میکرد گفت:مشکلش چی بوده؟
-چمیدونم...
زن خونسردانه بعد از چند ثانیه گفت:بخش زنان اتاق 421
شهروز با شنیدن بخش زنان یک لحظه هنگ کرد...زیر لب زمزمه کرد:زایمان؟؟؟زنان؟؟؟حالش خوبه؟؟؟
زن که متوجه شوکه شدن شهروز شده بود گفت:من اطلاع ندارم از بخش بپرسید.
شهروز انگار باطریش دوباره کار افتاد..دوباره دوید..از پله ها...حتی منتظر اسانسور هم نشد...پله ها رو دو تا یکی
کرد و به طبقه چهارم رسید....با دیدن اتاق 412سرش و به سمت راهرو چرخوند و با دیدن آراد که یه پاش و به
دیوار تکیه داده بود و دست به سینه ایستاده بود..انگار دنیا رو سرش خراب شد!...حالا مثل کسی بود که باطریش
ضعیف شده...آروم به سمت اتاق رفت....تا رسیدن به اتاق به خودش دلداری میداد که اشتباه میکنه...اما وقتی رسید
جلوی آراد که کنار در اتاق می گل ایستاده بود باقی مونده آوار هم رو سرش فرود اومد....
*خیانت!!!!خیانت!!!
نفسهاش به شماره افتاده بود....به چهره ی آراد نگاه کرد..خواست چیزی بگه...اما انگار حرف زدن یادش رفته

romangram.com | @romangram_com