#می_گل(جلد_دوم)_پارت_51
نمیشه..من به خودم اعتماد دارم..شهروز هم همینطور...!
آراد پوزخند زد
*میبینیم خانوم خانوما!
گوشی شهروز زنگ خورد...یک بار..اینقدر زنگ خورد که خود به خود قطع شد...دوبار...باز هم همونطور... 5بار... 8
می گل نالید:اه..چرا جواب نمیدی؟
-چیه؟؟؟عاشق دل خسته ات پیچوندتت؟
-فعلا که من با جنابعالی اینجام!!
-من و تو کاری با هم نداریم..اتفاقی به هم برخورد کردیم..ولی...
حرفش تموم نشده بود که گوشی می گل زنگ خورد..می گل بدون معطلی جواب داد
-کجایی؟؟چرا جواب نمیدی؟؟؟
دوباره شروع کرده بود به گریه کردن!
-چی شده عزیزم؟؟چرا گریه میکنی؟رفته بودیم برای ضبط هدفن رو گوشم بود گوشیمم سایلنت بود...چی شده؟
-من بیمارستانم!!!
-بیمارستان؟؟؟برای چی؟؟؟چی شده می گل؟ جون به سرم کردی!کودوم بیمارستانی؟
می گل که با لحن دلسوزانه و پر استرس شهروز گریه اش شدت گرفته بود فقط تونست بگه بیمارستان"...."!
*********
شهروز سراسیمه از در الکترونیکی بیمارستان گذشت..جلوی پذیرش به سختی ایستاد و گفت:می گل ضیایی!
romangram.com | @romangram_com