#می_گل(جلد_دوم)_پارت_50
با این لحن همه نگاه چپ چپی به آراد انداختن...فکر کردن شوهرشه و از دست اون به این روز افتاده...همون لحظه
می گل و صدا کردن..ظاهرا خارج از نوبت و اورژانسی بهش نوبت داده بودن!!!پرستار هم آراد و از یه نگاه کینه
توزانه بی بهره نذاشت و ویلچر می گل و به سمت اتاق هول داد!
دقیقه ای نگذشته بود که پرستار بیرون اومد و گفت:شوهرش بیاد تو!
آراد کمی دور و برش و نگاه کرد..*من؟؟من شوهرشم؟؟؟کی و میگه!
پرستار اینبار با لحن خشن تری گفت:نکنه زحمت صحبت با دکتر رو هم به خودت نمیدی؟
آراد بی اختیار به سمت اتاق رفت...با دیدن می گل که همچنان گریه میکرد و شکمش بیرون بود رو به پرستار کرد
و گفت:من..شو...
اما دکتر حرفش و نیمه کاره گذاشت و گفت:وضعیت خوبی نداره..جفت کمی از رحم جدا شده..خونریزی
شدیده!!!استراحت مطلق میخواد!باید بستری بشه...و روی برگه چیزهایی نوشت و به دست آراد داد!
آراد بدون اینکه می گل و نگاه کنه از اتاق بیرون رفت...قبل از اینکه کارهای بستری و انجام بده به سمت ماشینش
دوید..کیف می گل پایین پاش افتاده بود..اون و برداشت و باز به سمت اتاق سونو دوید!
با دیدن می گل که به همراه پرستار از اتاق بیرون اومد کیف رو به سمتش دراز کرد و گفت..بیا زنگ بزن شهروز
پاشه بیاد!
-چیه؟؟کم اوردی؟
-دیوونه بفهمه با من بودی برات بد میشه!
اینبار گوشهای پرستار تیز تر شد..می گل در حالی که گوشیش و از تو کیفش بیرون میکشید گفت:هیچم بد
romangram.com | @romangram_com