#می_گل(جلد_دوم)_پارت_41
روش دراز کشیده بود گذاشته بود پاش کرد و به سمت در رفت...از چشمی نگاه کرد..چیزی ندید....خیلی تاریک
بود...باز صدای زنگ در..میترسید در و باز کنه...چند بار گفت کیه..اما جوابی نیومد..پشیمون شد..فکر کرد شهروز
کلید داره...اگر خودش باشه میاد تو اگرم نه که...اما با صدای مردونه ای با شوق به دستگیره حمله کرد..شهروز بود
که فکر کرد زن بادار و بیشتر از این نترسونه..رز قرمز به جای صورت شهروز لبخندش و پهنتر و خوش اب و رنگ
تر کرد!شهروز که دید در باز شده اما صدایی نمیاد از پشت گلها سرش و خم کرد...با دیدن چهره ی خندان می گل
گفت:رام نمیدی تو خونه خانوم خوشگله؟می گل از جلوی در کنار رفت..شهروز در حالی که گل رو میذاشت تو بغل
می گل اومد تو و در و بست!-به به...خانوم خانوما...خو شگل کردی باز؟می گل که خودش و آماده کرده بود کلی
منت شهروز و بکشه و اخم تخمش و جمع کنه..متعجب و در عین حال خوشحال از این اخلاق شهروز به سمت
آشپزخونه رفت تا گلهارو توی گلدون بزاره و گفت:فکر کردم قهری...خواستم آشتی کنیم...شهروز در حالی که
دکمه های بلوزش و باز میکرد گفت:اگر بدونم بعد از هر قهری خانوم خانوما اینطوری لباس میپوشن و به خودشون 3
میرسن من روزی 0بار باهات قهر میکنم!!!البته تا وقتی حامله ای...از بعد از اون معلوم نیست روزی چند بار!!! می
گل به نیم تنه لخت شهروز نگاه کرد..خیلی وقت بود شهروز و اینطوری لخت ندیده بود..حتی شبی هم که پیشش
خوابید شهروز رکابی پوشیده بود...-اوهوی...خانوم خوشگله..دید نزن پسر مردم تموم میشه...بیا بشین پیشم
بینم.!!!می گل به سمتش اومد..کنارش نشست..-شلوارت و عوض نمیکنی؟-میخوای اونم در بیارم؟؟؟می گل به
چشمهای شهروز که ازش شیطنت میبارید نگاه کرد و گفت:بی ادب نشو!-بی ادب چیه؟؟؟یکی دو ماه دیگه این
حرفها بی ادبی که نیست هیچ...خیلی هم با ادبیه!می گل کمی خجالت کشید خودش و جمع کرد و گفت:خب
حالا!!!بعد سرش و بلند کرد و در حالی که خیره به چشمهای هم نگاه میکردن گفت:چقدر عصبانی میشی ترسناک
romangram.com | @romangram_com