#می_گل(جلد_دوم)_پارت_29
بودن..بارها و بارها....اما چرا دوست نداشت با شهروز دیده بشه؟-خب چرا...اما تو فرق میکنی!!!همه میدونن تو
شوهرمی...میترسم فکر کنن بهم شک داری!!!-شایدم خجالت میکشی از اینکه سنم زیاده با من دیده بشی!!!می گل
بدون معطلی اخمی کرد و گفت:نخیر....اصلا هم اینجوری نیست!تو اصلا بهت نمیاد 53سالت باشه...خیلی هم
جوونی...شهروز لبخند پر غروری زد و گفت:ایول خانوم خوشگله....مگر شما از ما اینجوری تعریف کنی...حالا ببینم
به چیم نمیاد 53ساله باشه؟؟؟می گل که با ولع لقمه هارو تو دهنش جا میداد گفت:به چیت؟؟خب به قیافه ات
دیگه!!!شهروز با شیطنت گفت:آها..فکر کردم از یه نظر دیگه گفتی!می گل کنایه ی کلامش و نگرفت و ساده لوحانه
گفت:نه قیافه ات و گفتم..بعد از جاش پرید و گفت برم آماده بشم!!!با یه پانچو مشکی و شلوار ساپورت تنگ مشکی
و بوت بلند بدون پاشنه از اتاق اومد بیرون!!شهروز که منتظرش بود گفت:اوهوک..خانوم مارو..با چه تیپ پسر کشی
میره دانشگاه..خدایی از اون مامانهایی هستی که ادم لش میخواد هی بچه ات و اذیت کنه تو بیای دعوامون کنی ما
دیدنت بزنیما!!!می گل چپ چپ نگاهش کرد و گفت..بی ادب!!!-می گل بزار برسونمت...خیلی برف اومده...زمینها
لیزه!!-با آژانس میرم..نگران نباش!اون روز همه بچه ها کلی از کوه و اینکه خیلی بهشون خوش گذشته بود گفتن...و
سهم می گل فقط حسرت بود!!!امتحانش و خوب داد....با لیلی از در دانشگاه بیرون اومدن..مثل دفعه ی قبل لیلی
خواست تا دم در مطب همراهیش کنه و البته کمی هم پرش کنه...اما با دیدن ماشین شهروز جلوی در دانشگاه این
فرصت و از دست داد...می گل که در اثر تعریفهای با هیجان بچه ها از کوه باز دوباره از وضعیتش ناراضی بود با اخم
سوار ماشین شد!!!-سلام خوشگله!!!-سلامشهروز سردی کلام می گل و خوب درک کرد...عصبانی شد..دیگه خسته
شده بود از این رفتارها...فکر کرد یعنی طبیعیه؟اما باز خودش و کنترل کرد.-اومدم دم دانشگاه ناراحتی...یا امتحانت 7
و بد دادی؟؟؟یا این وروجک داره مامانش و اذیت میکنه؟می گل برگشت با غیض نگاهش کرد و گفت:این وروجک
romangram.com | @romangram_com