#می_گل(جلد_دوم)_پارت_27
گل و کشید تو بغلش..پیشونیش و بوسید و گفت:فردا میریم صیغه میکنیم...این محرم نبودن ما داره کار دستمون
میده..هر وقت حکم دادگاه اومد عقد میکنیم تا یه عروسی مفصل بعدا بگیریم...باشه؟می گل که دو به شک بود
مجبور شد برای اینکه حرفهای زشتش و جبران کنه باشه سرسری بگه!!!شهروز سیگارش و توی جا سیگاری کنار
تختش خاموش کرد....از جاش بلند شد و پنجره رو باز کرد....احساس کرد سردی کلام می گل به خاطر بوی سیگار
و هوای خفه ی اونجاست....دوباره برگشت سمت تخت...پتو رو کشید روی می گل و گفت..بوی سیگار بره
میبندمش..برو این زیر سرما نخورید....بعد خودش هم خزید زیر پتو....بی اختیار دستش رو روی بازوهای می گل
کشید..*.چند وقته؟؟؟خب معلومه 4-5ماهه...اما نه...اون حال نداد..یعنی داد..خیلی هم لذت بخش بود...اما استرس
بعدش خرابش کرد...حالا چی؟؟؟برگشت سمت می گل که داشت نیم رخ شهروز رو نگاه میکرد!نفسهاش باز به
شماره افتاد...چشمهاش تب داشت...سرش و خم کرد و لبهای می گل و بوسید....باز هم می گل سرد برخورد
کرد..فکر کرد بارداره دیگه...طبیعیه..!!!همین که ممناعت نکرد خوب بود!!زیر گوشش زمزمه کرد:عاشقتم ,عشق
من.!با این اعتراف می گل دلش لرزید!!!چطوری میتونست شهروز و دوست نداشته باشه؟؟؟چطوری میتونست دلش
و بشکنه و بچه ای که اینقدر دوستش داره رو از بین ببره..؟*راست میگه!یه کوه رفتن این همه ارزش داره؟؟؟که
دلش و بشکنم؟؟؟می گل هم به سمتش چرخید...دستش رو دور گردن شهروز که همچنان نفس نفس میزد و
نگاهش میکرد حلقه کرد و گفت:منم عاشقتم....ببخشید اگر حرفی زدم!!!شهروز با دستش موهای ریخته شده روی
پیشونی می گل و کنار زد و پیشونیش و بوسید و گفت:هیچ وقت نخواه مثل امثال خواهرت باشی...چون اگر بودی
الان اینجا نبودی...اگر بودی هیچ وقت راضی نمیشدم 1دقیقه هم بچه من و تو شکمت بزرگ کنی...میخوام خودت
باشی...همون می گل پاک و معصوم....میدونم هنوز برات خیلی زوده...من درک میکنم ادم بی منطقی نیستم...اما 6
romangram.com | @romangram_com