#می_گل(جلد_دوم)_پارت_21
ورگل و اون شد یه مرد 6-43ساله جا افتاده!!!-بهش میخورد پیر باشه؟-خب نه...اما همه چیز که قیافه نیست!!!-
باور کن دلشم جوونه!!!اینقدر شادابه باورت نمیشه سنش زیاده!!!لیلی سری تکون داد و گفت..خودت میدونی..اما من
قول میدم 0روز دیگه خونه نشینت میکنه تا بچه هاش و بزرگ کنی..مردها همینطوری وقتی هنوز سنی ندارن زن که
بگیرن دلشون میخواد زنشون یه سره تو خونه باشه..وای به حال این!!!-اگر اینطوری بود این همه تلاش نمیکرد من
دانشگاه قبول بشم!!!-نه عزیزم..اینم سیاستشه!!!این کار رو کرده تا بعدا همه ی اینهارو تو سرت بزنه و بگه دیدی
که هدفم درس خوندنت بود...ولی اتفاق پیش اومد..دقیقا افکاری که الان نا خواسته تو سرت کرده و داری به من
تحویلشون میدی!با دیدن بچه ها کلاس که روبروی برد جمع شده بودن و تو سر و کله هم میزدن به سمتشون
رفتن!!!لیلی:چه خبره؟مجید:تور توچال گذاشتن قبل از امتحانات...میاید شما؟لیلی با هیجان گفت:آره..میام...کجا باید
ثبت نام کنیم؟؟؟-اسمت و بگو بنویسم...یهو لیست بدیم دفتر!-لیلی مهدوی!مجید رو کرد به می گل:می گله؟؟و
سرش و به نشونه اینکه فامیلیت چیه تکون داد.-من؟؟؟من نمیتونم بیام!!لیلی پوزخندی زد...سامیار که دیگه همه
فهمیده بودن چشمش حسابی می گل و گرفته به سمتش برگشت و گفت:چرا؟؟؟تافته جدا بافته ای؟؟همه دارن
میان..تو هم باید بیای!!!-آخه من نمیتونم.!!!سامیار:چرا نمیتونی؟؟؟پا نداری یا دست؟؟بهار که از روز اول به خاطر
قیافه می گل حسابی بهش حسادت میکرد با طعنه گفت:شایدم اجازه!!!آخه بچه های زیر 11سال باید رضایتنامه ولی
داشته باشن.یه عده خندیدن...اما لیلی ناراحت شد...مثل می گل ولی بر خلاف می گل خواست چیزی به بهار بگه که
سامیار جوابش و داد:رضایتنامه برای بچه های زیر 11سال نیست برای دخترای پاکیه که افتاب مهتاب
ندیدتشون!!!می گل داد زد:بس کنید..حالم و به هم زدید!!!بهار خانوم....من احتیاج به رضایتمنامه ندارم...دلیل
نیومدنمم اینه که میخوام درس بخونم.....آقاسامیار شما هم حد خودت و بدون...من متاهلم...خوبه از روز اول گفته
romangram.com | @romangram_com