#می_گل(جلد_دوم)_پارت_20
روی بازوش ایستاد و برگشت:چیه؟-یه کم عاقلانه فکر کن..من نمیدونم بین تو و شهروز چی میگذره...اما وقتی
هنوز عقد نیستید و بچه داری میتونه حرف من حقیقت داشته باشه که فقط برای بچه تورو میخواد!-این همه دختر
چرا من؟-چرا تو؟؟چون خوشگلی...خوش هیکلی...خوش اخلاقی..سنت کمه..یه مرد دیگه چی میخواد؟؟کجا بره یه
همچین دختر خری پیدا کنه؟-داری اشتباه میکنی!!!این بچه نا خواسته است!-از کجا مطمئنی؟-چون تو مستی 2
نطفهاش بسته شده..ما تو حال خودمون نبودیم...اصلا قصدش و نداشتیم!!!-خیلی ساده ای...خیلی!!!می گل به رفتن
لیلی نگاه کرد..دنبالش دوید و گفت:چرا اینطوری فکر میکنی؟
-واقعا فکر میکنی شهروز تو حال خودش نبوده؟فکر نمیکنم با این سنش تو اولین تجربه جنسیش بوده
باشی...بدبخت مستی و بهانه کرده!!!اگر دوستت داره بهش بگو میخوام بچه رو بندازم..اگر موافقت کرد یعنی خودت
و دوست داره و بچه دار شدن براش مهم نیست!!می گل کمی فکر کرد..اما دوباره جبهه گرفت:نخیر...تو از یه
چیزایی خبر نداری..هیچ کس خبر نداره...این بچه اتفاقی بود!!!-خیلی خوش خیالی...گفتم که....!!!چند وقت دیگه هم
میگه نمیخواد درس بخونی بشین تو خونه..این خط این نشون...و روی کف دستش به علاوه ای کشید! 0ساعت اول و
با هم سرسنگین بودن..اما ساعت سوم لیلی طاقت نیاورد و پرسید:حالا اون پسره کی بود دیروز اومده بود؟؟کم
کشته مرده نداریا!!!-بی خیال بابا!!!-بگو دیگه!!!میدونی که به کسی نمیگم...می گل فکر کرد..راست میگفت تا الان
موضوع بارداریش و هیچ کس نفهمیده بود!!!-قبلا من و میخواست!!!لیلی پشت چشمی نازک کرد و گفت:یعنی الان
نمیخوادتت؟-لیلی..بس کن..من از شهروز بچه دارم!!!-کاش کمی عاقلانه فکر میکردی..حد اقل یه کم زرنگی
میکردی بچه دار نمیشدی...من فکر میکنم این پسر دیروزیه...اسمش چیه؟-آراد!-آها..آراد بیشتر بهت میاد..حد
اقل از لحاظ سنی...باور کن مشکلاتون بعدا خودش و نشون میده...وقتی که تو شدی یه دختر 4-05ساله ترگل
romangram.com | @romangram_com