#می_گل(جلد_دوم)_پارت_19

یا درس داری..منم میام که همش از من فراری هستی....بعد دوباره شروع به خوردن کرد و زمزمه وار غر
زد:هرچند..حتما عقدم بکنیم از من بدت میاد دیگه!!!می گل قاشق چنگالش و روی زمین انداخت و گفت:من از تو
بدم نمیاد...به خدا...نمیدونم..شهروز لبخند رضایتمندی زد .و برای اروم کردن می گل گفت:شوخی کردم
عزیزم.میدونم..صبر میکنم..چقدر دیگه؟؟؟ 3ماه؟؟یا 6ماه؟- 3ماه و خورده ای....دکتر گفت اینبار که بریم پیشش
هم جنسیتش و میگه...هم تاریخ زایمان و.!شهروز لبخندی از ته دل زد!!!فکر اینکه بدونه کی این بچه به دنیا میاد
دنیاش و متحول میکرد...-خب حالا تو هم..نیشت و ببند...خدا کنه زودتر حکم دادگاه درست بشه...من حس بدی
دارم از اینکه بچه تو شکممه اما اسمی تو شناسنامه ام نیست!!!شهروز دستش و دراز کرد و دست می گل و تو دستش
گرفت و گفت:به زودی شناستامه ات و سیاه میکنم....هر دو لبخند زدن...!!--------------------------تمام
طول مسیر به لیلی فکر میکرد و سیل سوالاتی که الان سرازیر میشد..دیشب وقتی رفت تو اتاق متوجه شد لیلی 10
بار بهش زنگ زده و 1تا هم مسیج فرستاده ...اما ترجیح داد به هیچ کودوم جواب نده و تو دانشگاه همه چیز و
توضیح بده!وقتی رسید همون طور که انتظار داشت لیلی منتظرش بود بدون اینکه سلام کنه سیل اعتراضاتش بلند
شد!-دختره ی خل و چل...تو و شهروز عقد همم نیستید؟؟-بس کن لیلی..خواهشا تو چیزی که نمیدونی دخالت
نکن!!!-خیلی احمقی اگر عقدش نیستی بری به خاطر بچه شناسنامه ات و سیاه کنی!!!این پسر دیروزیه چش بود که
گیر دادی به اون؟؟پول دار تره آره؟از لحن لیلی بدش اومد...احساس حقارت کرد..-نخیر..اصلا هم به خاطر پولش
نیست!!-اگر نیست به خاطر چیشه؟؟؟سنش؟-تو چرا سن شهروز اینقدر تو چشمت رفته؟-چون چیز کمی
نیست...مهمه..تو احمقی نمیفهمی...من به چشم مشکلات فاصله سنی زیاد و دیدم.تازه فاصله 10-12سال نه 11
سال!!! می گل بدون اینکه جوابی بده پشت کرد بهش به سمت راهرو رفت!-می گلمی گل با قلاب شدن دست لیلی

romangram.com | @romangram_com