#می_گل(جلد_دوم)_پارت_170
می گل دو سه قدم با عصبانیت به سمت می گل رفت و گفت:تو هرزگی من و ندیدی...آخرم ندیدی..اگر یه بار
نشونت میدادم یاد میگرفتی چطوری حرف بزنی! -نشون ندادی؟؟؟؟ثمره اش اون بالاست! -می گل..نزار باهات بد
حرف بزنم..شهریار ثمره ی عشق منه نه هرزگیم...این و بفهم!!! بعد از این حرف دست انداخت و مانتو می گل که
جلوش باز بود رو از تنش در اورد! -چیکار میکنی؟ -مهرت و میخوام بدم! -می گل دولا شد مانتوش رو از شهروز
بگیره و در این حین گفت:مهرم به مانتوم چه ربطی داره؟؟؟بده برم! -تو بده بعد برو! می گل برق از سرش
پرید..این شهروز بود؟؟؟این شهروز بود این لفظ رو در برابر می گل به کار برد!؟ -درست حرف بزن شهروز.... -
مهرت یه سکه بود یه بوسه -برو بابا..روانی..از خودت مهر تعیین کردی!! -یا هر دوش یا اصلا نمیزارم بری! -اینقدر
داد میزنم تا مجبور بشی بزاری برم! شهروز که چشمهاش خمار شده بود در حالی که نفس های عمیقی میکشید تا
بتونه خودش رو کنترل کنه به سمت می گلی که عقب عقب میرفت رفت..دستش و دراز کرد و با یه حرکت میگل و
کشید تو بغلش -ببین فسقلی...تو که سهلی...چموش تر از تورم رام میکنم -ولم کن دیوونه...من نیومدم هرزگی
تورو جواب بدم! -منم نگفتم بیای باهات هرزگی کنم....اومدی مهرت و بگیری...همیشه که نمیشه یه طرفه حال
کنی...مهر که فقط برای خانوما نیست....یه سکه میدم در ازاش میبوسمت...کار خلاف و حرومم
نکردم...زنمی...حقمی...تا ساعت 10امشب زنمی! می گل به لبهای خشک شده شهروز که تو چند سانتی صورتش
بود نگاه کرد....بوی عطرش مشامش رو پر کرده بود...شاید اگر این بحثها بینشون پیش نمیومد همین الان به زبون
میاورد:غلط کردم رفتم...میخوام برگردم! اما با این اوصاف فکر کرد غرورش مهم تره!!! لبهای خودش هم خشک
شده بود زبونش رو بیرون اورد تا خیسشون کنه..احساس خفگش میکرد....اما به محض بیرون اوردن زبونش لبهاش 1
توسط شهروز شکار شد....تلاش فایده ای نداشت...شهروز قدرتمند تر از اونی بود که می گل بتونه از بین بازوهاش
romangram.com | @romangram_com