#می_گل(جلد_دوم)_پارت_166
هیچ وقت به روی آراد نیاری..یه بار اراد پیش من گریه کرد....به خاطر تو...دیوونه وار دوستت داره...تو چرا ازش
فرار میکنی؟بابا شهروز دیدی باهات چیکار کرد؟؟درسته آراد اندازه اون پول نداره...اما واقعا دوستت داره... -
لیلی...من درسم تموم بشه بر میگردم پیش شهروز! -جدی میگی؟؟اینقدر احمقی؟؟؟یعنی بعد 4سال میری میگی
گ..ه خوردم غلط کردم؟؟ می گل باز رفت تو فکر... -خب..من فقط میخوام درس بخونم..اون موقع هم درسم رو
خوندم و تموم شده.....حد اقل میرم بچه ام و ازش میگیرم -اونم گفت بیا بچه مال تو!!! -من ازش شکایت میکنم اگر
نزاره بچه ام و ببینم!!! -بابا من چی میگم..تو چی میگی!!!من میگم بی خیال اون پیر خرفت بشو!!! -درست صحبت کن
لیلی......اگر شهروز نمیگفت نمیزارم درس بخونی من عمرا از خونش بیرون میومدم!!! -تو نمیومدی..اون بیرونت
میکرد...همین الان که تو اینجایی مطمئن باش اون یکی تو بغلش خوابیده! می گل دندونهاش رو روی هم فشرد فکر
این صحنه هم براش عذاب آور بود... -نخیر!!! لیلی خنده ی مستانه ای کرد -اوه چه غیرتی شد!!!ولی این
حقیقته!!باور کن الان منم برم بهش پا بدم قبول میکنه!!! -بس کن لیلی....من تو خونه تو هستم پس احترامت واجبه
اما اگر بخوای با اعصاب من بازی کنی همه چی رو زیر پا میزارم!!! لیلی لیوان ابی ریخت و به دست می گل داد و
گفت:خیلی خب آروم باش! می گل لیوان رو لا جرعه سر کشید! -لیلی خواهشا دیگه در این مورد حرف نزن! می گل
میدونست این یه حقیقته....میدونست شهروز این کار رو میکنه..میدونست این روابط برای شهروز چقدر مهمه....ولی
نمیخواست و نمیتونست قبول کنه شهروز کنار کس دیگه ای باشه!!! -خیلی خب....حالا برای تولد چیکار کنیم. -من
نمیام لیلی..ازم ناراحت نشیا... -اگر اراد نباشه چی؟ می گل خیره نگاهش کرد..هر دو میدونستن این غیر
ممکنه..مخصوصا با حضور فربد!اونشب می گل تا صبح یا نخوابید و به شهروز و بودنش با کس دیگه فکر کرد...یا
وقتی خوابید خواب دید که شهروز با کس دیگه ایه....و این براش شده بود یه کابوس! صبح چشم که باز کرد شماره
romangram.com | @romangram_com