#می_گل(جلد_دوم)_پارت_161
همکاری تو بود!-نه باور کن...من خیلی بهش گفتم این کار رو نکن..اما گفت می گل تعهدی به کسی نداره...من هم
آزادم که دوستش داشته باشم....راستی فکر کنم برات کادو هم خریده بود...چیکارش کردی؟-نمیدونم....شاید مش
قاسم برش داشته وقتی داشته راهرو رو تمیز یکرده-یعنی اصلا برش نداشتی؟-نه!!!بی خود گل فرستاده
بود!!!میدونی چقدر رابطه ی من و شهروز سر اون موضوع کدر شد!لیلی چشم و ابرویی اومد و گفت:نه که الان خیلی 5
رابطه اتون خوبه!!-نمیدونم..شایدم اون گل یکی از دلایلیه که من اینجام.-برو بابا...خودت و گول میزنی!!!چی شد اون
غذا؟؟مردم بابا!!موقعی که هر دو شب بخیر گفتن تا بخوابن لیلی گفت:چی شد؟؟برای کار به فربد بگم یا نه؟می گل
فکر کرد...فعلا این بهترین کاره-آره بگو...ولی یه کاری باشه با آراد زیاد برخورد نداشه باشما..حوصله اش و
ندارم.-بیچاره آراد!!!!لیلی این و گفت و در اتاقش رو بست
-بله؟ -سلام آرمان -سلام -آرمان از می گل خبر داری؟؟؟دست به حسابش نزده..چیکار داره میکنه؟ -شهروز بی
خیال...قرار بود تو دورادور مراقبش باشی نه من!!! تماس قطع شد....شهروز اجازه نمیداد کسی خوردش کنه و این
جواب از طرف آرمان یعنی خورد شدن شهروز.....آرمان لبخندی به خاطره که با نگاه پرسشگرانه نگاهش میکرد زد
و شماره شهروز رو گرفت! -چیه؟ -من اینجوری جواب تلفنت رو میدم -خودم ازش خبر میگیرم و باز تماس قطع
شد... آرمان دستی به پیشونیش کشید و گفت:خوب شده بودا..باز قاطی کرده...نمیشه بهش حرف زد! -من برم با می
گل حرف بزنم؟ آرمان شونه بالا انداخت -فکر نمیکنم فایده داشته باشه....یه چیزی تو مغزش فرو رفته که سر بار
شهروز شده...یا...نمیدونم...احساس میکنم یه جور افسردگی گرفته....فکر نمیکنم فایده داشته باشه باهاش حرف
بزنی! -ولی من میخوام باهاش حرف بزنم!می گل بچه است.....یکی باید حمایتش کنه... -د خب منم همین و
میگم...گفتم بیا خونه ما..اینجوری مامان هواش رو داشت!!!میگه میخوای شهروز بگه بازم صدقه سر من جا پیدا
romangram.com | @romangram_com