#می_گل(جلد_دوم)_پارت_157

اش مال من نیست -مبایلتم بر دار..بزار در دسترس باشی..همه پلهای پشت سرت رو خراب نکن...!!! -بعدا میخرم
شمارش و بهت میدم! -تا یکی بخری برش دار.... -باشه اینم بر میدارم فکر نکنید میخوام خطا کنم..!!! -عابر بانکتم
بردار.. -این و عمرا بر نمیدارم..!!!من به پول اون احتیاجی ندارم! -پول اون؟؟؟منظورت شهروزه؟؟؟ می گل بغضش
رو باز فرو داد!!! -من برای شهروز مردم!!! -میتونی زنده بشی...چرا فکر میکنی مردی..برگرد..چاره اش یه عذر
خواهی کوچیکه!! آرمان تمومش کن..کاری که کردم..کار درستی بود!! -مطمئنی؟؟؟ -اگر مطمئن نبودم این کار رو
نمیکردم.. -اما من مطمئنم کارت اشتباهه....تو این مدت خیلی از شهرز غافل بودی..گفتن نداره...اما شهروز به خاطر 3
تو تو این مدت دست از پا خطا نکرد..شهروزی که همه از دست خانوم بازیاش عاصی بودیم! می گل خواست بگه سر
من منت نذاره...اما دید حرفش مسخره است..پس منت سر کی بزاره؟؟؟می گل خودش هم خوب میدونست شهروز
خیلی تغییر کرده بود..اما این تغییر براش کافی نبود...می گل کمی هم توجه میخواست!! -خیلی خب حالا..میشه من
وبزاری بیمارستان؟؟؟ -گیرم که گذاشتمت...شهروز نمیزاره بچه رو ببینی -مگه شهروز اونجا بست نشسته؟ -
نه..ولی سفارش کرده نزارن تو بچه رو ببینی -چرا؟؟؟ -چون میخواد برگردی -میخواد برگردم ...باید بیاد دنبالم!! -
بیاد برمیگردی؟ -آره.....اما نمیاد..این خط..این نشون.. -خب تو برگرد..چرا اینقدر قد بازی در میاری؟؟؟ -
میرسونیم بیمارستان یا نه؟ -نمیزاره ببینیش -مگه دست اونه؟؟من مادرشم -مادرشی چرا تو خونه اش نیستی؟ می
گل در و باز کرد و کنار اتوبان پیاده شد...آرمان هم همین کار رو کرد و نصفه از ماشین بیرون رفت و در حالی که
هنوز یه پاش توی ماشین بود گفت:بشین میرسونمت..اما نمیزاره ببینیش..از من گفتن بود -نمیخوام خودم میرم!!! -
می گل بیا بشین تو خیابون آبروی من و نبر من اعصاب ناز کشیدن ندارما!!! می گل که دید پولی هم نداره پس بهتره
کوتاه بیاد سوار شد و هر دو به طرف بیمارستان رفتن....تا مقصد آرمان کلی حرف زد تا حد اقل می گل خونه اونها

romangram.com | @romangram_com