#می_گل(جلد_دوم)_پارت_15

کمی مکث ادامه داد:آراد من تورو یه پسر جنتل من میدیدم!!با وجود اینکه خانواده ات هم مخالفن..-دیگه
نیستن..راضیشون کردم!!!-بیخود اینکار رو کردی..وقتی هنوز از جواب من مطمئن نبودی!!!-من بله رو از تو
میگیرم.-عمرا...-من و سر لج و لجبازی ننداز می گل!!من دوستت دارم..تو این و نمیفهمی!من بهت ثابت میکنم!!!اما
همش دروغ بود..یه دروغ بزرگ که زندگی می گل رو نابود کرد!!!-من باید برم خونه آراد..-نهارو با هم
بخوریم؟؟خواهش میکنم!!!-امروز نمیتونم..-چرا؟؟چرا نمیتونی؟صدای زنگ مبایل می گل ساکتش کرد..می گل
مبایلش و نگاهی انداخت..شهروز بود-میشه هیچی نگی؟؟؟خواهش میکنم!!!آراد با بستن چشم بهش اطمینان داد
چیزی نمیگه..می گل تماس و برقرار کرد-سلام-سلام گلم..خوبی؟؟-ممنون...خوبم..تو خوبی؟-مرسی
عزیزم..کجایی؟؟؟-دارم میرم خونه!!!-وروجک من چطوره؟می گل لبخند کمرنگی زد و گفت:اون هم خوبه!!!-
رسیدی زنگ بزن گلم..-باشه...فعلا!-میبوسمت عزیزم.بای!!آراد:زبون بازی رو خوب بلده..منم مثل اون بودم الان
نونم تو روغن بود!-آراد بی انصاف نباش...شهروز خیلی به گردنم حق داره!آراد انگشت اشاره اش و به سمت می گل
گرفت و گفت:دیدی گفتم احساس دین میکنی!!!-نه اصلا هم اینطوری نیست..اما دوست ندارم نمک بخورم و
نمکدون بشکنم..من دوستش دارم اگر غیر از این بود مطمئن باش باهاش نمیموندم-چیکار میکردی؟؟چاره ی دیگه
ای هم داشتی..می گل قبول کن تو فقط از روی اجبار با اون موندی!!!-میشه خواهش کنم من و بزاری خونه..یا پیاده
ام کن خودم میرم..حالم خوب نیست!!!آراد مسیرش و به سمت خونه می گل کج کرد..از نظر اون امروز روز خوبی
برای صحبت نبود..هر دو از در داد و بی داد وارد شده بودن..با خودش فکر کرد باید یه روز دیگه با آرامش و صلح و
صفا بیام سراغش از اولم اشتباه کردم با توپ پر اومدم!-می گل..به حرفهام فکر کن..پشیمون میشی!!!من دوستت
دارم...-اون هم دوستم داره..-تو چی؟؟دوستش داری؟-من؟؟منم عاشقشم...مطمئن باش غیر از این نیست..!!!اگر

romangram.com | @romangram_com