#می_گل(جلد_دوم)_پارت_13
حالت استخوانی در اومده بود اما همه میزاشتن به حساب اینکه کنکور تموم شده و استرسش کم شده و....خب این
طبیعی بود کسی نمیدونست می گل از اول لاغر بوده !تنها کسی که میدونست لیلی بود که اون هم دائم ایه ی یاس
میخوند که داری اشتباه میکنی و از این حرفها!!!-لیلی تو فکر نمیکنی داری زیادی تو کار من دخالت میکنی؟لیلی که
کمی بهش برخورده بود معترضانه گفت:من خوبیت و میخوام....چون دیدم امثال تورو که...همینطور که از در بیرون
میرفتن می گل ایستاد...لیلی حرفش و نیمه کاره گذاشت و رد نگاه می گل و دنبال کرد و روی پسر خوش تیپی که به
ماکسیما سفید رنگی تکیه زده بود ثابت شد...بدون اینکه ازش چشم برداره گفت:کیه؟-لیلی...این دیگه از کجا پیدا
شد!!!؟-کی هست؟؟؟حالا دیگه آراد داشت بهشون نزدیک میشد-بهت میگم کیه می گل؟؟بدو داره میاد.-.میخوای
فرار کنیم؟-نه بابا...مگه لولو خور خوره است!آراد:سلام خانوم ضیای!لحنش پر بود از کینه و تمسخر!-سلام-حال
شما؟؟؟-ممنون..شما چطورید؟-خوبم...انشالله که میتونیم کمی با هم صحبت کنیم؟-آراد...خواهش میکنم!!!-
خواهش میکنی چی؟من با تو حرف دارم....حالا که دانشجو شدی ...نکنه اینجا هم میاد دنبالت؟؟؟منم بودم این کار
رو میکردم...مرتیکه اندازه سن بابای من سن داره خجالت نمیکشه!-درست صحبت کن....-بیا بریم با هم حرف
بزنیم تا درست صحبت کنم!-من نمیتونم....شهروز بفهمه ناراحت میشه!!!-برای چی باید ناراحت بشه؟؟چیکاره
اشی؟؟؟داری تو خونه اش زندگی میکنی..همین!!!می گل نگاهی به لیلی که همونجا ایستاده بود کرد...نگاه متعجبش
نشون از سیل سوالاتی بود که یا امشب یا فردا سرازیر میشد..دوباره به آراد نگاهی کرد و گفت:ما ازدواج
کردیم!چاخان نکن..فکر نکن فقط اون شهروزه که آشنا ماشنا زیاد داره..منم کم دستم تو این چیزا باز نیست..خوب
میدونم هنوز شناسنامه ات پاکه!!!یه صیغه بوده و تموم شده....می گل برای اینکه بیشتر از این دستش جلوی لیلی باز
نشه سراسیمه گفت:خیلی خب بریم یه جا بشینیم حرف بزنیم..بعد رو به لیلی گفت:ببخشید..فردا میبینمت!!!-باشه تا
romangram.com | @romangram_com