#می_گل(جلد_دوم)_پارت_116
انکارهای زیاد در برابر اصرار های خاطره کم اورده بود با کلی شرمندگی در کنار خاطره نشسته بود و به سمت
بیمارستان میرفتن!
به ساعت نگاهی انداخت...ساعت 12و نیم بود..حوصله اش سر رفته بود....به حرفهای خاله ایران فکر کرد*دلش
خوشه بابا.....من چطوری به این برج زهر مار نزدیک بشم؟..خب منم حوصله ام سر میره...اصلا میشه به این نزدیک
شد؟؟؟این و فقط باید از راه س.ک.س بهش نزدیک شد..قول میدم اونطوری دست رد به سینه ات نزنه!قطره اشکی
رو گونه اش چکید..خدایا چرا سرنوشتم و با تنهایی رقم زدی؟ با تکون شدیدی که پسرش تو شکمش خورد ای
بلندی گفت...سکوت خونه آزارش میداد..دوباره تنهایی باعث شد یاد لیلی بیافته....اگر بهش زنگ میزد حد اقل چند
دقیقه ای سرش گرم میشد. شماره رو گرفت...خیلی بوق خورد دیگه پشیمونش ده بود که لیلی در حالی که نفس
نفس میزد گوشی رو برداشت! -الو...بله؟؟؟ -الو لیلی... -بله؟؟؟ -سلام..خوبی؟؟؟کجایی تو؟ لیلی جیغی کشید و
گفت:تورو خدا....توروخدا آراد!!!تلفن دستمه!!! می گل چشمهاش گرد شد...لیلی با آراد بود؟ -الو...لیلی...کجایی؟ - 2
خوبی می گل؟؟؟من اومدم با بچه ها دیزین...چهارشنبه سوری!!! -بچه ها کین؟؟؟ باز صدای جیغ لیلی بلند
شد...فربد جان من نکن..تورو خدا...الان میام!!! -نمیزارن که...دیوونه ها مظلوم گیر اوردن...با فربد و دوستاش! -
فربد کیه؟؟ -آها راستی برات نگفته بودم!!!! باهاش دوست شدم یه 1ماهی میشه!*!پس حتما آرادم دوست
اونه..یدونه آراد که تو دنیا نیست! می گل صدای پسری و شنید که پرسید:کیه؟ -می گله! *یعنی من و میشناسه ؟
اینبار صدای لیلی از دور تر شنیده شد که داد زد:دیوونه خب بگو بهت بدم! -سلام عزیزم! آراد بود...پس این آراد
همون آراد بود!لیلی با آراد چیکار میکرد؟؟؟ *اصلا به من چه... -علیک سلام...میشه گوشی و بدید به لیلی -
خوبی؟؟؟یعنی با من نمیخوای حرف بزنی!!! -من با شما کاری ندارم. -اما من باهات کار دارم....نمیخواستم تا بعد از
romangram.com | @romangram_com