#می_گل(جلد_دوم)_پارت_104

کرد..خیره و سرد.... می گل که غرور جوونیش باز خدشه دار شد..نتونست این برخورد رو تحمل کنه....شاید
برخورد شهروز هم بد بود..شاید اون هم مقصر بود که اینقدر سخت و خشک و جدی برخورد میکرد...لجبازی دو
طرفه اشون کار رو خراب کرد! -فکر کردم وقتی گفتی یه بوسه هم مهرش میکنم باز شدی همون شهروز قبل..اگر
میخواستی هنوز اینجوری باشی برای چی برای تولدم گل گرفته بودی؟؟؟ّبرای چی گفتی بوسه مهرش
میکنم؟؟هان؟؟فکر کردی کی هستی که هر جور دوست داری باهام بازی میکنی؟؟؟خوشت میاد از اینکه یه آدم بی
پناه التماست کنه؟؟؟نه آقا من فقط به خاطر یه چیز التماس کردم اون هم به تر گل برای پاک موندنم بود...فکر
میکردم دوستم داری....اما حالا میبینم همش سر کاری بوده..راست میگه لیلی...من وبرای بچه میخوای...فکر میکردم
محرم بشیم درست میشه...اما نه..انگار تو همه ی اینهارو بهانه کردی که من برم...میرم...به خدا میرم..به جون
خو...به جون خو...نمیدونست بگه خودم..یا خودت اما بالاخره تصمیم گرفت..به جون خودم میزارم میرم...دیگه هم
بر نمیگردم...!این و گفت و با عصبانیت رو زمین پا کوبید...از کنار شهروز رد شد و در برابر چشمهای دلخور شهروز
در اتاقش رو به هم کوبید! شهروز در حالی که تقریبا پاش رو روی زمین میکشید به سمت اتاقش رفت...قبل از وارد
شدن به اتاقش سیگارش رو روشن کرد و وارد اتاق شد...نگاهی چرخوند...انگار بار اول وارد اتاق میشه!انگار بار اول
وسایل اتاق رو میبینه..اتاقی که برای می گل دکورش رو عوض کرد...برای اینکه وقتی می گل برای خودش
شد...برای خود خودش هیچ خاطره ای با وسایلش نداشته باشه..برای همین همه رو به سلیقه خود می گل تغییر
داد..اما حالا همون می گل خیلی راحت میگفت میرم!!! باز اشک ریخت...چقدر تازه گیها مجاری اشکش فعال شده
بود...روی صندلی راک پشت پینجره قدی اتاقش نشست...از هر سمت این خونه میشد روی شهر بزرگ تهران تسلط 6
داشت....به منظره ی برفی خیره شد و اشک ریخت...امروز باز می گل محرمش شده بود...یاد بار قبل و ذوق و

romangram.com | @romangram_com