#می_گل(جلد_دوم)_پارت_102
و داشت اینجوری هر وقت هر کسی خواست صیغه اش کنه و مهر براش تعیین کنه و بعد ولش کنه و... -دخترم..زیر
لفظی میخوای؟ می گل سر بلند کرد...حلقه اشکش از دید هیچ کس پنهان نموند -دخترم تو مجبور به این کار
نیستی..اگر راضی نیستی کسی نمیتونه مجبورت کنه! جو سنگین بین شهرو ز و می گل عاقد رو هم به شک انداخته
بود! -نه...کسی مجبورم نکرده *زمونه مجبورم کرده! -با اجازه ی.... *با اجازه ی کی؟؟ گرمی دستهای خاله ایران
جواب سوالش رو داد! -با اجازه خاله ایران بله! خاله ایران دست می گل رو رها کرد و کف زد..صورتش رو بوسی و
بهش تبریک گفت...آرمان هم به هر دوشون تبریک گفت...بعد از امضا کردن صیغه نامه مهمونهای ارمان رفتن!!!
حالا دوباره می گل و شهروز به هم محرم شده بودن...می گل فکر کرد یعنی میتونم امشب کنارش باشم؟ خاله
ایران:خب....حالا یکی یه چاقو بیاره جشن بگیریم..ببین ما چه زرنگیم شیرینی تولد و صیغه رو یکی کردیم..!!! می
گل اومد بلند بشه که شهروز پیش دستی کرد و در حین بلند شدنم آرمان رو مخاطب قرار داد -بیا کارت دارم!
آرمان انگشتش رو روی گردنش کشید یعنی میکشمتم! با رفتن آرمان و شهروز خاله ایران به سمت می گل برگشت
دستش رو مادرانه تو دستهاش گرفت و گفت:شما دو تا چتون شده؟ پس خاله ایران میدونست.... می گل اشکش که
خیلی وقت بود سعی در مهارش داشت سرازیرشد و گفت:خاله من نمیدونم چی شد؟؟؟یهو همه چیز خراب شد!
سرش رو روی شونه خاله گذاشت و بغض این چند وقت و خالی کرد! بعد از اینکه خوب گریه کرد و خاله حسابی
نوازشش کرد گفت:فکر نمیکنی مقصری؟؟؟من صحبتهای آرمان رو شنیدم...نمیخوام یه طرفه به قاضی برم برای
همین اومدم صحبتهای تورو هم بشنوم...اما تا اینجا حق با شهروزه!!! -خاله شما هم؟؟؟من نمیگم من اشتباه
نکردم..اما من میخواستم درس بخونم نه اینکه بشینم تو خونه با این وضع و به شکمش اشاره کرد! -این وضعی که
ازش حرف میزنی نباید پیش میومد...من وقتی فهمیدم به شدت با آرمان بیچاره دعوا کردم..اونم هی میگفت به من 5
romangram.com | @romangram_com