#می_گل(جلد_دوم)_پارت_101

گل شده بود گرفت و به آرمان و مهمونهاش...یا بهتر بگیم مهونهاشون خیره شد! خیلی سخت نبود بفهمن مهمونها 4
کسی نیستن جز دفتر دار برای عقد یا صیغه! شهروز نگاه عصبیش رو به آرمان دوخت....واقعا نمیخواست این اتفاق
بیافته فکر میکرد می گل باید ادب بشه! آرمان با چشمهاش به مادرش اشاره کرد..تمام اینها مثل دفعه قبل توسط
خاله برنامه ریزی شده بود...فقط تفادتش این بود که اینبار شهروز بر عکس بار قبل که خودش از آرمان خواست تا
زمینه این محرمیت و فراهم کنه اینبار اصلا راغب نبود..مطمئن بود اگر خاله ایرانی نبود همه رو از خونه بیرون
میکرد....اما خاله ایران بود و یه دنیا احترام..واقعا این زن برای شهروز حکم مادر رو داشت..با اینکه رابطه ی زیادی
با هم نداشتن اما احترام خاصی براش قائل بود! شهروز به رسم ادب جلوی دفتر دار و همراهش بلند شد...باهاشون
دست داد....آرمان برگه اجازه دادگاه و آماده کرد...همه چیز خیلی سریع گذشت...خییلییی..با صدای عاقد که پرسید
مهر رو چی بنویسم می گل عجولانه جواب داد. -مهر نمیخوام! عاقد:مهر برای صیغه واجبه.. اینقدر تو فکر و شوک
زده بود که متوجه نشد چند دقیقه ای بحث شده بود سر اینکه یه مدت صیغه بخونن و عقد دائم باشه برای بعد....
شهروز نگاهش رو کش دار از روی می گل گرفت و گفت: 1سکه! می گل لجبازانه گفت:من میبخشم! شهروز باز پره
های بینیش از شدت عصبانیت باز شد..چرا این دختر بزرگ نمیشد؟؟چرا جلوی دیگران زبون به دهن
نمیگرفت؟؟؟؟ عاقد:مهر صیغه رو نمیشه بخشیدشهروز بدجنسانه ابروهاش و بالا انداخت و گفت:جدی میگید؟ -بله
پسرم...مهر صیغه واجبه..چیه پشیمون شدی؟؟؟ شهروز به چهره جا افتادرهر مرد میان سال نگاه کرد..خنده
مرموزی کرد و گفت:پس یه بوسه هم اضافه کنید! مرد بیچاره سرش و پایین انداخت و سرخ شد...آرمان به سرفه
افتاد....می گل هنوز منگ بود...باز با صدای عاقد به خودش اومد...وکیلم دخترم؟ می گل به مرد نگاهی
انداخت...میتونست باباش باشه...تقریبا تو همون سن بود...چه موقع این فکر بود؟؟؟شاید چون دلش میخواست کسی

romangram.com | @romangram_com