#می_گل(جلد_اول)_پارت_96
مينا به بقيه که همه داشتن نگاهش ميکرد نگاهي انداخت و سرش و انداخت پايين...از اين حرف صريح زيبا خجالت کشيد...توقع نداشت تو جمع اينقدر بلند يه همچين چيزي و ازش بخوان....سرش و پايين انداخت و گفت..ميرم....
زيبا اومد دستش و گرفت و از جمع بيرون کشيد...
زيبا-اون طرف تو نمياد..بايد يخش و باز کني...بعد اکي ميشه!
-بابا اين انگار اصلا احساس نداره!
-درست ميشه...بايد درستش بکني..اولش همينطوره...اما کافيه يخش وا بره!
-زيبا تو ميدوني من احساساتيم....ميدوني من دختري نيستم که قربون صدقه برم....من يکي بايد يخ خودم و باز کنه!
-مينا موقعيت خوبيه....يه کم خودت و باهاش وفق بدي نونت تو روغنه!
مينا سري تکون داد!
-برو پيشش....خوابيد بيا بيرون...
-اگر بيرونم کرد چي؟؟؟
-نميکنه..اما اگرم کرد اشکال نداره...همه اخلاقش و ميدونن چيزي از تو کم نيمشه...دوست دختر قبلياش و 4-5 ماه باهاشون بود يهو يه شب حال نداشت پرتشون ميکرد بيرون!
-زيبا بي خيال..
-ااا!!!!من به تو همه اين چيزهارو گفته بودم...قبول کردي...
romangram.com | @romangram_com