#می_گل(جلد_اول)_پارت_88

-ميخواي وايسم منتظرشون بموني؟

همون موقع فرمونشم به نشونه اينکه ميخواد وايسه به سمت شونه خاکي گردوند!

-نه بابا..ديوونه شدي؟؟؟فقط کاش ميزاشتي همه با هم باشيم...

-علي ميفهمي؟؟؟من نميخوام سوژه بشم...اونها با خودشون مشروب دارن دختر دارن...حوصله دردسر ندارم....بي دردسر داريم ميريم ديگه...اصلا کي ميگه تو با من بياي هر سال هم مياي و غر ميزني؟

-تو امروز يه چيزيت هست...هي....

ميخواست بگه پاچه ميگيري اما ترسيد....با اين حرف عصباني ترش ميکرد!

علي در کوله اش باز کرد و يه شيشه کوچيک در اورد

-علي خاک بر سرت....

شيشه رو از دستش قاپيد و پرت کرد بيرون

-بابا..ميخوردمش تموم ميشد....

-دهنت بوو ميگره..نميدوني هر بار پليس راه نگهمون ميداره؟؟؟

-اونها که بالاخره پولشون و ميگيرن...

-تو ادم نميشي....نميميري که !صبر کن چند ساعت...

romangram.com | @romangram_com