#می_گل(جلد_اول)_پارت_78
-واي سما..تورو خدا بسه...نميدونم چيکارش کنم؟
-گلاره ميگه خيلي دوستت داره!
-بي خيال...باور ميکني؟؟؟آخه چرا بايد من و دوست داشته باشه؟؟؟نه شناختي نه هيچي؟
-خوشگل که هستي..
پشت چشمي نازک کرد و با دلخوري گفت:دوست ندارم به خاطر قيافه ام دوست داشته بشم..
-خب فقط قيافه ات نيست!خانومم هستي!
لبهاش و کج کرد و گفت:خبه تو هم....خانومم هستي!!!حالا تو با من دوستي مثلا اين و فهميدي..اون از کجا فهميده؟
-از اونجايي که تو اين 6 ماه اين همه پسر تو راه مدرسه سر راهت سبز شدن اما تو نيم نگاهم بهشون نکردي...
-من از اين دوستياي خيابوني بدم مياد!
-منم خوشم نمياد...ولي تو خوب همه رو با غرورت دک ميکني...
ديگه رسيده بودن به خونه مي گل...
-برو ديگه....زيادي ازم تعريف کردي....برم هندونه هارو بزارم بالا دستم خسته شد!
-هفته ديگه پينجشنبه....
romangram.com | @romangram_com