#می_گل(جلد_اول)_پارت_69
-زهر مار!!!
مي گل که توقع اين برخورد و از شهروز نداشت با تتعجب و کمي ترس گفت:چيزي شده؟
-چيزي شده؟؟؟نه...اصلا چيزي نشده...تو ديروز بعد از مدرسه کجا بودي؟
-آها...پس علي گزارش کار داده!
انگشت اشاره اش و به نشونه تهديد جلوي صورت مي گل برد و گفت:بار آخرت باشه سوال درست جواب نميدي!
-با دوستم و دوست پسرش رفته بوديم بيرون!
لحنش آروم شد و گفت:بيا بيرون بشين کارت دارم!
مي گل هم رفت و نشست
-زندگي تو به خودت ربط داره....من نميتونم تورو محدود کنم...اگر دلت ميخواد رابطه اي و شروع کني...ميل خودته...اما اين روابط مانع درس خوندنت ميشه!
-من رابطه اي و قرار نيست شروع کنم....اون پسر خاله محترمتون که اومده گزارش داده گزارش امروز رو هم داده؟
وقتي ديد قيافه اش مثل علامت سوال شد ادامه داد!
-امروز آقا تشريف اوردن جلو در مدرسه دستشون و گذاشتن رو بوق....بنده رو سوار کردن. که چي؟؟بيا بريم يه چيزي بخوريم...چون ديروز با اونها رفتي بايد با منم بياي....خواهشا بهش بگيد ديگه اين کارو تکرار نکنه....خانوم موحد شرط کرده اولين مورد انبضباطي مساوي با اخراجمه...!!!
romangram.com | @romangram_com