#می_گل(جلد_اول)_پارت_68

-باشه...اما يه چيزي و ميگم فقط براي اينکه دوست ندارم حتي تو فکرم بهت خيانت کنم!

-ميشنوم!

-من تورو يه طرفه دوست دارم...اجازه ميدي؟

-يعني چي؟

-يعني من تو روياهام به تو عشق ميورزم...کاري هم به تو ندارم!

-اين بچه بازيا چيه؟

-باشه تو فکر کن بچه بازيه..هر چند گفتنش اصلا درست نبود و يا شايد بي دليل...فقط نخواستم هيچ مدلي بهت خيانت کرده باشم...

-شما نزديک 25 سالتونه بچه نيستيد...اين حرف و من ميزدم جاي تعجب نداشت اما شما!!!

-باشه..هر طور دوست داري فکر کن.....اما اين و بدون شبانه روز منتظر تلفنت هستم!

مي گل سري تکون داد و خدا حافظي کرد!

پسره ي ديوونه!خل شده...من که اصلا نميخوام درگير اين روابط بشم..کافيه موحد ببينتم...جلو شهروز خيلي بد ميشه!

همون موقع يکي کوبيد به در اتاقش...چنان صدايي داد که 2 متر پريد هوا....تلفن و گذاشت رو ميز و در و باز کرد!

-بله؟

romangram.com | @romangram_com