#می_گل(جلد_اول)_پارت_65
-بله؟
-سلام.
آراد لحظه اي مکث کرد عصباني بود بايد اروم ميشد و باهاش حرف ميزد..به هر حال هنوز تعهدي بهش نداشت!....هر چند اين علاقه خودش تعهد بود!
-سلام...خوبي؟؟؟چه عجب!
-زنگ زدم بگم.....
-بگي چي؟بگي دوست پسر داري؟کاش ديروز بهم ميگفتي!!!
-نه!!نه!!!دوست پسر کودومه؟
-پس اين کي بود امروز؟
-جريان داره...اين...اين پسر خاله امه !
-خب؟
-خب نداره...ديروز تو کافي شاپ ديده بودمون اومده بود باج گيري!
-خب چي ميخواست بابت حق السکوت؟
romangram.com | @romangram_com