#می_گل(جلد_اول)_پارت_66

-بي خيال....حرف خودمون و بزنيم...

-چي ميخواست؟؟

حالا ديگه عصبانيتش تو صداش مشخص بود!

-من تعهدي ندارم به شما جواب پس بدم پس خواهشا چيزي نپرسيد!

بخش اول جمله اش و با حرص و اخرش و اروم گفت.براي يه لحظه احساس کرد چقدر بي کسه که هر کسي براش تعيين تکليف ميکنه!

-من منظوري نداشتم عزيزم!

با شنيدن کلمه اخر يه جوري شد..اما زود به خودش نهيب زد...بايد درس بخوني...همين الان تمومش کن!

-ببينيد اقا اراد...من ميخوام درس بخونم....شما خيلي پسر خوب و با وقار و با شخصيتي هستيد...اصلا شکي توش نيست...اما من اصلا قصد انجام يه همچين رابطه اي و ندارم...

-ميشه يه سوالي بپرسم؟

-البته!

-راستش و ميگي؟

-بله!

-به پسر خالتون که ربط نداره؟

romangram.com | @romangram_com