#می_گل(جلد_اول)_پارت_56

بعد رو به مي گل که شوکه شده بود گفت:بريم؟

-مزاحمتون نميشم...

-چه مزاحمتي تا در خونه ميرسونمتون!

-آخه.....

ميخواست بگه درست نيست بياد جلو در خونه اما بهتر ديد اين موضوع رو تو ماشين بگه و جايي کمي دور تر از خونه پياده بشه!

بعد از خدا حافظي از سعيد و گلاره به سمت ماشين رفتن...آراد در ماشين و براي مي گل باز کرد و اون نشست..وقتي حرکت کردن آراد خيلي سريع سر صحبت رو باز کرد!

-ميتونم يه سوال بپرسم؟

-بفرماييد.

-دوست پسر داري؟

مي گل با تعجب برگشت سمتش و گفت:نه!!!چطور؟

-ميترسي کي ببينتت؟؟

-بالاخره دوست و آشنا....

-ميتونم ازت خواهش کنم به من زنگ بزني؟من خيلي وقته از گلاره خواستم من و تورو با هم آشنا کنه..اما همش ميگفت تو اهلش نيستي...من ازت چيز زيادي نميخوام....يه هم صحبتي ساده!

romangram.com | @romangram_com