#می_گل(جلد_اول)_پارت_4

-دفعه ديگه تو خونه من صدات و بندازي سرت من ميدونم و تو...عوضي آشغال!خودت که شرافت نداري....نميتوني يه کم غيرت و جمع و جور کني بزاري خواهرت با شرافت زندگي کنه؟

ترگل به سمت مانتوش که کنار مي گل افتاده بود رفت...برش داشت و روي تاپ دکلته اي که تنش بود تنش کرد...دست مي گل و گرفت و گفت:بريم!

-کودوم قبرستون ميخواي ببريش؟

-واسه اين خوب پول ميدن!

بغض مي گل سر باز کرد..احساس کرد شکست!

-منم پول ميدم..چقدر ميفروشيش؟

برق از چشمهاي ترگل رد شد!

-ميدونستم خوش سليقه اي!

-گفتم چند ميفروشيش؟

ترگل در حالي که دکمه هاش و باز ميکرد اومد و دوباره روي صندلي بار شست و گفت:تو رامش کن هر چقدر باهاش حال کردي همونقدر بده!

-نه!!!من اينطوري نميخوامش...من هميشگي ميخوامش!

خنده ي مستانه اي کرد و گفت:اگر پا نداد چي؟

-هنوز ياد نگرفتي از من سوال نپرسي؟

romangram.com | @romangram_com