#می_گل(جلد_اول)_پارت_106
با ديدن شماره مي گل روي گوشيش نيشش باز شد...ديگه به خودش که نميتونست دروغ بگه...از اخرين باري که با مي گل حرف زده بود روزي 100 بار اين گوشي و نگاه ميکرد که شايد مي گل زنگ زده باشه يا يه اس ام اس داده باشه کاري که تا به حال نکرده بود!
باز هم نگفت جانم...نميخواست اون و وارد بازي کنه...بهتر ديده بود بزاره حداقل بعد از امتحان کنکور ابراز علاقه کنه...و از ته دل دعا ميکرد اين حس علاقه باشه نه هوس!
-بله؟
اما اين بله خيلي نرم بود..خيييلييي!!!
-سلام
-عليک سلام....
-سال نو مبارک !
-همچنين!!!
ليوان مشروبش و از رو ميز برداشت براي اينکه از زير نگاههاي پرسشگرانه بقيه فرار کنه رفت و تو ايوون نشست...احتمال زياد ميداد اين مکالمه زياد طول نکشه...اما دلش ميخواست از همون مقدار هم لذت ببره!
-آقا شهروز؟؟؟!!!!
لحن ملتمسانه و پر از خواهش مي گل توجهش و جلب کرد!
-ج...بله؟؟؟
ج اول حرف اول جانم بود که خورده شد!
romangram.com | @romangram_com