#می_گل(جلد_اول)_پارت_102

ميگل نيم نگاهي بهش کرد و لبخند محوي زد!

-دلم برات تنگ شده بود...اگر ميدونستم اون روز روز اخريه که ميريد مدرسه حتما ميومدم!

-خواهش ميکنم ديگه نيايد دم مدرسه....اگر مديرمون بو ببره من و اخراج ميکنه!

-من دلم فقط به اين دم مدرسه اومدن خوشه...اونم نيام؟؟؟

لحنش اينقدر ملتماسانه بود که يه لحظه دل مي گل لرزيد...اما زود خودش و جمع و جور کرد!

-من خواهش کردم...اينطوري ممکنه برام دردسر بشه!

-هر طور راحتي...اگر اذيت ميشي باشه...نميام!!!

سکوت مي گل نشون از مثبت بودن جوابش بود...بعد از حدود 1 ساعت باز هم آراد بود که سکوت و شکست!

-نميرقصي؟

--نه!

لحن خشکش باعث شد اراد ديگه هيچي نگه!!!..اما باز سکوت و شکست

-چي از من ديدي که اينطوري ميکني؟؟

-هيچي...خواهش ميکنم ادامه نديد!من تا قبولي دانشگاهم نميخواد درگير اين روبط بشم..خواهش ميکنم!

romangram.com | @romangram_com