#ملودی_زندگی_من_پارت_132

- می خوام با خواهر کوچولوم برقصم، عیبی داره؟

ملینا لبخند زد و گفت:

- نه، بزن بریم.

دورش چرخیدم و هم زمان با آهنگ خوندم. دستشو بالا گرفتم و چرخوندمش. جاهایی که ریتمش قردار میشد مثل شمع آب میشدم و میرفتم پایین!

همه دست میزدن و جیغ میکشیدن. از این حرکاتشون یه لحظه فکر کردم ملینا عروسیشه و خواهر عروس داره باهاش میرقصه؛ ای جون انقدر دلم می خواد خاله بشم. اوه تا کجا پیش رفتم!

مشغول رقصیدن بودم که صدای آیفون اومد؛ روژین در و باز کرد.

دیگه آخرای آهنگ بود. داشتم قر میدادم که صدای بابا اومد.

بابا: آره دوطبقه گرفتم. ملینا؟ کجایی؟

دست از رقص کشیدم و با دست به گلنوش اشاره کردم که صدای موزیک و کم کنه. دست ملینا رو گرفتم و دم در پیش بابا رفتیم.

بابا: سلام دختر بابا، تولدت مبارک عزیزم.

ملینا بابا و بغل کرد و گفت:

- سلام، مرسی بابا جونم.

بابا: قربونت برم خوش بگذرون. راستی ملینا یه سورپرایز برات دارم.

ملینا با ذوق گفت:

- چیه؟

بابا لبخند زد و گفت:

- الان میگم.

بابا خودشو کنار کشید و از جلو در رفت کنار.

یه دختر خوشگل چشم خاکستری اومد از کنار بابا رد شد و اومد تو. این دیگه کیه؟ خاک وچوک نکنه بابام سر مادرم هوو آورده؟! امروز خیلی ذهنم منحرف شده ها!

به خودم تشر زدم "اخه ملودی این مزخرفات چیه میگی؟! چهره ش برام آشنا بود، خیلی خیلی آشنا بود. پشت سرش یه پسر قد بلند و خوشتیپ اومد داخل که سرش پایین بود؛ دستش سبد گل بود.

ملینا جیغ کشید و گفت:

- وای آرامیس، خودتی؟


romangram.com | @romangram_com