#ملودی_زندگی_من_پارت_133
آرامیس؟ آرامیس کیه؟
آرامیس لبخندی زد و گفت:
- سلام عزیزم، آره خودمم.
دختر سنگین و باوقاری بود!
پسر از صدای جیغ ملینا سرشو آورد بالا، چشمام به چشمای طوسیش خورد و درجا میخکوبم کرد.
این دیگه چرا اومد؟ کی بهش گفت بیاد؟ نکنه ؟ بــله؛ کار، کار بابا بود!
صبر کن ببینم. ملینا گفت آرامیس؟ این دختر کی هست؟ از کجا میشناستش؟ پس چرا ملینا در موردش چیزی بهم نگفت؟!
آرامیس لبخندی زد و گفت:
- سلام عزیزم،آره خودمم.
پسر از صدای جیغ ملینا سرشو آورد بالا؛ چشمام به چشمای خاکستریش خورد و درجا میخکوبم کرد.
این دیگه چرا اومد؟ کی بهش گفت بیاد؟ نکنه ؟ بــله؛ کار، کار بابا بود!
روژین کنارم ایستاد.
روژین: اِ سلام، شما اینجا چیکار می کنین؟!
آرامیس: آقای هاشمی ما رو دعوت کردن.
نگفتم؟!
بابا: ملودی همراهیشون کن.
- من؟ آه، بله چشم.
دستم راستمو سمت سالن متمایل کردم و گفتم:
- بفرمایید داخل، خوش اومدین.
آرامیس: مرسی.
اومد تو. ملینا خواست همراهیش کنه که جلوشو گرفتم.
- ملینا تو برو به بقیه مهمونا برس من آرامیس جونو همراهی می کنم.
romangram.com | @romangram_com