#ملیسا_پارت_58
- بله، مي خواستم ازتون خواهش کنم مواظب مائده باشيد. اون آسم داره و بايد اسپريش هميشه همراهش باشه، اما از اون جايي که حواسش به همه چيز هست غير از سلامتي خودش کم ميشه همراهش ببره.
دست توي جيبش کرد و دوتا اسپري به من داد و گفت:
- لطفا اينا هميشه همراهتون باشه.
- باشه حتما.
- فقط لطفا به خودش نگيد من بهتون دادم.
- يعني دروغ بگم؟
لبخند بانمکي زد و گفت:
- اصلا، فقط حقيقت رو بهش نگيد.
- خوبه، اينم يه جورشه. خب با اجازتون.
- آ، راستي منو اون جا حتما دعا کنيد.
سرش رو بالا آورد و نگاه سياهش رو روونه ي نگاهم کرد. بي اختيار گفتم:
- حتما.
براي اولين بار اين من بودم که نگاهم رو از چشماش گرفتم و گفتم:
- خداحافظ.
آروم زمزمه کرد:
- به سلامت، مراقب خودت باش.
***
يلدا از بس بهم متلک پروند ديگه از کوره در رفتم و دوتا فحش آبدار بهش دادم. شقايق سرش رو از وسط دوتا صندلي جلو آورد با خنده گفت:
- حالا چرا قاطي مي کني؟ خب راست ميگه بچه ام، وقتي اومدي تو اتوب*و*س لپات گل انداخته بود.
- زهر مار! آخه چرا بايد سرخ بشم وقتي که اون فقط ازم خواسته مواظب دختر داييش باشم؟
- خب دو حالت داره. يکي اين که تو راست مي گي و اون فقط خواسته تو مواظب مائده باشي؛ پس سرخ شدنت نشون مي ده تو عصباني شدي و حسوديت شده و حالت دوم اين که تو داري خالي مي بندي و بچه مثبت کلاس حرف از دلدادگي و اين شر و ورا زده و از اون جايي که تو خيلي خجالتي و خانمي سرخ و سفيد شدي که البته اين حالت يه جورايي تخيلي به نظر مي رسه و حالت اول بيشتر با عقل جور درمياد، ضمنا چرا اين شازده پسر از کس ديگه اي نخواسته مواظب دختر داييش باشه؟
با خنده گفتم:
- راست مي گي با عقل، اما تو که عقل نداري عزيزم، ضمنا اونش ديگه به شما مربوط نيست.
يلدا غش غش خنديد و گفت:
- ولي خدايي اگه شما دوتا بخوايد با هم ازدواج کنيد چه شود، مثل اينه که يخ و آتيش کنار هم باشن.
- مي شه لطفا نظرياتتون رو برای خودتون نگه داريد؟ اولا من هيچ وقت ازدواج نمي کنم. دوما اگه يه زماني خر شدم و خواستم ازدواج کنم براي همسرم معياراي مخصوص به خودم رو دارم که به احتمال صد و يک درصد تو هيچ بني بشري پيدا نميشه.
@romangram_com